رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

۴۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

۰۵شهریور

حدود دو هفته ای میشد که فقط 10 صفحه از این کتاب مونده بود و فرصت نمی کردم و تمرکزش رو نداشتم که تمومش کنم که بالاخره امشب تمومش کردم .

راستش من همیشه علی رغم گاردی که نسبت به ازدواج داشتم دلم میخواست حتی اگر هیچوقت ازدواج نکردم یه بچه ای رو اداپت کنم و بزرگش کنم ولی چند وقتی بود که نسبت به این موضوع هم با تردید ها و چالش های فلسفی عمیقی مواجه شده بودم. خوندن این کتاب تردید هام رو جدی تر کرد و چالش های پیش روم رو دشوارتر. راستش در واقع بعد از خوندن این کتاب هرکس میتونه از خودش بپرسه: خودت اصلا میدونی واسه چی به دنیا اومدی که حالا میخوای یه موجود دیگه رو به این دنیا اضافه کنی ؟ اصلا اگه حتی همون بچه ای که اداپتش کردی  ازت بپرسه من چرا به دنیا اومدم میخوای چی جوابش رو بدی ؟ راستش بعضی کتابا واقعا یه سیلی میزنن تو گوشت. و با واقعیت رو به روت میکنن و این کتاب به نظرم از همون کتاباست و از دید من چندین بار باید خونده بشه 

رومی زنگی
۰۴شهریور
چندین ماهه یا دقیقتر بگم حدود 2 ساله که من 95% اوقات توی خونه ام و این واقعا خیلی سخت بوده برام چون تا 18 سالگی که مدرسه بعدش هم بلافاصله دانشگاه و بعد دانشگاه هم کلاس های کنکور و بعدش هم کلاس های جهاد که سه روز در هفته اش از 8 صبح تا 8 شب بود ولی من غر غرو هیچوقت یاد ندارم که از فشردگی برنامم نالیده باشم و از کلاس رفتن خسته شده باشم و به ستوه اومده باشم بلکه برعکس هدف نداشتن و بیشتر از هرچیز خونه نشینی نابودم می کنه. هرچقدر هم که همه میگن توی خونه خودت رو سرگرم کن ولی هنوزهم معتقدم هیچی مثل حضور مثبت و فعال توی جامعه حال آدم رو خوب نمیکنه. از زمستون به طور جدی دنبال کار می گردم ولی خب خیلی اتفاقات خاصی برام نیفتاد و بارها شد که خلال درس خوندنم دلم میخواست یه کاری پیدا می کردم تا بلکه روی روحیه و اعتماد به نفسم هم تاثیر مثبت داشته باشه. درست از هفته قبل که دو تا مهمان فوق العاده عزیز و مهم برام اومدن تا به اینجا برای دو تا مصاحبه مهم دعوت شدم ! یکیش رو به دلیل مناسب نبودن شرایط شغلیش کلا انصراف دادم ولی اون یکی درست روز سه شنبه است و من قرار بود از دوشنبه تا سه شنبه وقتم رو به طورکامل با مهمان هام بگذرونم چون پنج شنبه دارن برمیگردن و نمیدونم چه رمزیه که اصولا همه اتفاقات به صورت تو در تو اتفاق میفتن و درست موقعی اتفاق میفتن که در آستانه یه تغییر بزرگ هستی مثلا من تا آخر شهریور احتمالا باید دست نگه دارم تا ببینم شهر دیگه ای قبول میشم یا اصلا قبول نمیشم و این کلا شرایط رو 180 درجه میتونه تغییر بده. هنوز توی کش و قوس ام که به یه تصمیم برسم و ببینم چکار باید بکنم .
رومی زنگی
۰۴شهریور
نشسته بودم روی مبل و بی توجه به تلویزیون که واسه خودش قار قار می کرد داشتم farm heroes بازی می کردم پدرم همینطور که داشت از روی کانال ها رد می شد یهو یه صدای آشنا شنیدم سرم رو بالا آوردم تا مطمئن بشم خودشون هستن و دیدم بعله استاد مصطفی رحمان دوست هستن مهمون قسمت علم سنجی برنامه چرخ، از بازی خارج شدم و چهارچشمی زل زدم و گوش سپردم به استاد مورد علاقه ام . میگفتن من هیچوقت درسم خوب نبود و چند سال حتی تجدید آوردم فقط تنها کاری که می کردم خیلی کتاب میخوندم و همه معلم ها فقط به خاطر همین کتاب خونیم تحملم میکردن . میگفتن آموزش و پرورش ما جا پای آموزش و پرورش قدیم اروپا گذاشته صرفا به بچه ها میگیم بخونید تست بزنین و بچه ها همین کارا رو میکنن رتبه خوب هم میارن وارد دانشگاه هم میشن اما باسواد نمیشن . سواد با کتاب خوندن بدست میاد نه با صرفا تست زدن. اینه که الان ما کلی تحصیل کرده بی سواد داریم. حرف های استاد مثل پتک می خورد توی مغزم . مغز منی که در کتاب خوندن رو توی سال های دانشگاه گل گرفتم فقط واسه اینکه بتونم چند نمره بالاتر بگیرم و الان چقدر افسوس فرصت های از دست رفته ام رو میخورم . به خودم قول دادم که تا اعلام نتایج حداقل یه کتاب دیگه رو تموم کنم. اگر تا الان تحصیل کرده بی سواد بودم دیگه نمیخوام باشم .
رومی زنگی
۰۳شهریور

یک ربع پیش با صدای زنگ ممتد در خونه انگار که یه نفر دستش رو گذاشته باشه روی زنگ و برنداره   از خواب پریدم اول فکر کردم دارم خواب میبینم به سختی چشمام رو باز کردم و رفتم از اتاق بیرون دهنم از ترس خشک شده بود و قلبم توی گلوم میزد صداهه هنوز میومد ولی زنگ در خونه نبود بعد یه 10 دقیقه ای هم حدودا قطع شد :'(( نمیدونم واقعا Is it normal?

رومی زنگی
۰۳شهریور

داشتیم با آ حرف میزدیم که یهو گفت:راستی بهت گفته بودم موقعی که اروپا بودم کنه پام رو گزید؟ با چشمان گرد شده نگاهش کردم و گفتم: نه! چی شد؟ گفت : رفته بودیم باغ گل من توی چمن ها دراز کشیدم و فرداش کلی پام قرمز شد دکتر گفت بیماری لایم هستش کنه ای که گزیده آلوده به این باکتری بوده ( همون لحظه یاد کلاس های جذاب باکتری دکتر ب عزیز و نازنین  افتادم و لحظه ای که بهمون گفت جلوی لایم توی پرانتز بنویسیم قرمزی پیش رونده پوست) اسم باکتریش نوک زبونم بود چند ثانیه فکر کردم و بعدش با صدای بلند گفتم: بورلیا بورگدوفری . آ اولش با تعجب و بعد با یه لبخند شیرین نگاهم کرد و گفت: آره اسمش همین بود عزیزم. 

+ دکتر ب نازنین امیدوارم هرکجا هستید سلامت و پایدار باشید 

++ نمیدونم بالاخره قسمتم میشه که برای دومین بار بشینم و علوم پایه بخونم یا نه فقط میدونم  اون 6 ماهی که کلاس های علوم پایه رو می رفتم انگار جز عمرم حساب نمیشد از بس که لذت می بردم ازشون :)


رومی زنگی
۰۲شهریور

نشسته بودیم گل میگفتیم و گل میشنیدیم یه تلفن شد ، یه طوفان به پا شد پ بغض کرد و ساکت شد. بغضش نشکست غذا نخورد و همه مون ناراحت بودیم ، از سر شب سرگردونه و با هیچکس صحبت نمیکنه وضعیت خواهر کوچیکش معلوم نیست همه چیز به هم ریخته خدایا خودت کمکشون کن :'( نمیدونیم آخرش چی میشه ؟

رومی زنگی
۰۲شهریور

دختر دایی های مادرم از خارج از کشور اومدن و با هزار جور دوندگی و خواهش و التماس تونستم دو روز از فامیل شلوغ و پرجمعیت مون  قرض بگیرم شون و بیارم شون خونه مون، اونا توی ایران بزرگ نشدن و یکی شون حتی ایران به دنیا هم نیومده ولی اینقدر خودشون رو متعلق به اینجا میدونن که آدم کیف میکنه ، از هم صحبتی باهاشون سیر نمیشم اینقدر که پاک و زلالن و واقعا چیزهای مثبتی  رو میبینن و به نکاتی دقت میکنن که منی که 26 ساله دارم تو این کشور زندگی میکنم هیچوقت از این نظر بهش نگاه نکردم در حالی که اونها چندین و چند ساله که دارن توی یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان زندگی میکنن که شاید بشه گفت از نظر خدمات اجتماعی خیلی جلوتر از ما هستن توی خیلی زمینه ها ولی به هرحال عمق روابط و گرمی روابط خیلی براشون جالبه و به قول خودشون هاسپیتالیتی مردم ایران رو واقعا ارزشمند میدونن . دلم پر از غصه میشه وقتی یادم میفته که یکیشون که یک سال از من کوچکتره کمتر از یک هفته دیگه میره و من باز یه جورایی تو دنیای خودم تنها و غرق میشم 

رومی زنگی
۰۱شهریور

دوستان عزیز وبلاگیم که پزشک یا دانشجوی پزشکی هستین روز پزشک رو بهتون تبریک میگم و براتون توی این مسیر و در همه لحظات آرزوی موفقیت و درخشش می کنم 🌹🌹🌹✨✨✨

رومی زنگی