با توجه به این که دیشب ساعت ها رو کشیدیم عقب امروز خیلی زود شب شد و من برای اولین بار از این موضوع خوشحال شدم ولی... جای خالی امیر توی خونه مون بدجور توی ذوق میزنه. امیر برعکس من اصلا بچه شلوغی نیست اتفاقا خیلی هم آروم و متینه ولی انگار از امروز صبح که رفته خونه مون سوت و کور شده. شب ها وقتی همه میخوابیدن یا اون میومد اتاق من یا من میرفتم اتاقش و یه اوقاتی رو با هم میگذروندیم حالا اما چراغ خاموش اتاقش حالم رو بد میکنه. امشب اولین شبیه که امیر تنهایی توی یه شهر دیگه میخوابه. باهاش صحبت کردم .راضی بود اصولا همینطوره و باز کاملا برخلاف من اهل غرغر و شکوه و شکایت نیست زود خودش رو با شرایط تطبیق میده. گاهی به شوخی به مادرم اینا میگم امیر که همه چی تمومه من رو دیگه میخواید چیکار؟! خدایا نگهدار و پشت و پناه همه برادرها باش چه اونهایی که دانشجوان چه اونهایی که سربازن و خلاصه همه و همه ی برادرها رو واسه خواهرهاشون حفظ کن.