First week of Med School
هنوز هم برام باورکردنی نیست که دانشجوی پزشکی شدم دانشجوی ترم یک پزشکی
چقدر این عنوان برام غریبه چقدر هنوز باور ندارم که بعد از ۱۷ سال بالاخره دانشجوی اون رشته ای شدم که دلم میخواست
حس آدمی رو دارم که ۱۷ سال تبعید بوده مگه تبعید فقط جزایر موریس و سیبری و کویرهای خشک و بی آب و علف ایرانه نه جونم تبعید یعنی دوری از آرزوت تبعید یعنی امیدنداشتن یعنی کشته شدن آرزو تو دلت و تماشای دست و پازدنای آخرش واسه اینکه بهت بگه من دیگه دارم واسه همیشه میمیرم و زیر لایه های روح و روانت دفن میشم تبعید یعنی قورت دادن بغض قلنبه هزارباره توی گلوت هربار که یکی از دوستات آرزوی تو رو زندگی میکنه و هزار تا تعبیر دیگه
اما وقتی وقتش برسه سیب خوش رنگی که جلوی چشمات توی هوا چرخ میخوره و تو امید نداری حتی حوالی تو فرود بیاد ولی در کمال ناباوری میاد میشینه توی دستت و از بوی خوشش مستت میکنه. میشه ذوق میشه خوشحالی میشه لبخند مادر در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده میشه ذوق پدری که با دوبار ورشکستگی خودش رو جمع کرده و همه موهاش و ریشهاش سفید شده ولی به امید دیدن این روز خم به ابروش نیاورده میشه تبریک برادری که اینقدر ذوق زده است که نمیتونه ذوقش رو پنهان کنه
خدایا نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم که بالاخره شیرینی این موفقیت رو مثل یه حلوای نرم و شیرین توی دهنم گذاشتی خیلی خیلی ازت ممنونم و ازت خواهش میکنم از این به بعد هم هوای منو داشته باش
چقدر به یک خبر خوش نیاز داشتم 💜
خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم کردی 😍
تبریک میگم زیبا 💜