رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

رفیقِ جان

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۷ ب.ظ

آ بغل دستی دبیرستانم بود. خیلی با هم صمیمی بودیم تا سال پیش دانشگاهی که اون رفت یه مدرسه دیگه منم رفتم یه جای دیگه. خلاصه اون یه سال از هم بی خبر بودیم. وقتی جواب های کنکور اومد من مهندسی نفت قبول شدم و اون مهندسی صنایع توی یه دانشگاه! دیگه خلاصه خیلی ذوق کردیم. سال اول بیشتر درسامون یکی بود ولی کم کم که درسا تخصصی شد از هم جدا شدیم. گه گاهی با هم یه چای می‌خوردیم تا این که یه روز گفت من ماشین دارم بیا برسونمت منو رسوند و با اصرار من اومد بالا. چقدر گفتیم و خندیدیم چقدر بهمون خوش گذشت. لیسانس رو که گرفتیم گفت دارم میرم از ایران. پدر و مادرش از هم جدا شده بودن و با پدرش زندگی میکرد حالا مادرش میخواست برای دکترا بره آمریکا و اون رو هم با خودش ببره. دورادور هنوزم در ارتباطیم. امروز توی تلگرام ویس داده که رومی جانم توروخدا خیلی مواظب خودت باش خیلی خطرناکه اوضاع. اونقدر دلتنگش شدم که حد و حساب نداره. از سال ۹۵ ندیدمش. بُعد مسافت مهم نیست ما هنوز دل هامون پیش همه. سَرِت سلامت رفیق جان هرجای دنیا که هستی 🥰🥰🥰

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۹
رومی زنگی

نظرات  (۱)

مهندسی نفت :) یاد دوستم افتادم... وحید هم لیسانسه نفت hse بود و الان دندانپزشکی میخونه :) 

رفاقت از نوع نابش.... همیشه خدا پابرجا میمونه ^_^

امیدوارم شما و هرآنکه رو دوستشون دارین سالم و سلامت باشن...

پاسخ:
خوش به سعادت آقا وحید:) هرچند که معتقدم رشته نفت برای پسرا واقعا عالیه 
رفاقتتون پابرجا ؛)
ممنونم ازتون به همچنین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی