مزههای چشیدنی بوهای شنیدنی
به طور حتم همه مون یه تصویر هرچند تار و مبهمی از دوران کودکی مون داریم. مثلا اولین باری که برای عید ماهی قرمز خریدیم یا سبزه سبز کردیم. من از بچگی حس بویاییم بیش از حد قوی بود طوری که مادرم یه وقتا بهم میگفت هاپوئه هنوزم گاهی سربهسرم میذاره و میگه. روی این حساب من بیشتر بوهای روزهای مختلف تو ذهنم میموند و با استشمام اون بوها خاطره هام زنده میشه. مثلا بوی روز اول مهر یا بوی روز مادر یا پدر. بوی روزهای منتهی به عید که بوی روزنامه یا دستمال خیس و آغشته به شیشهپاککن که این روزها توی خونه مون میاد ولی دل خوش سیری چند. به نظرم بوها و مزهها هم با قدیم فرق کرده. ماکارونی هایی که مادرم وقتی ۴ سالم بود درست میکرد و با سس خرسی مهرام میخوردیم بو و طعم دیگه ای داشت. میوه های که با دخترعموها میبردیم توی حیاط و زیر درخت انجیر میشستیم و میخوردیم طعم دیگه ای داشت. این روزا همه چیز عطر و بوی خودش رو از دست داده یا حداقل من اینطوری فکر میکنم خدا کنه عمر من کفاف بده به روزهایی که بازم بوهایی از جنس دل خوش و مزه هایی از جنس از ته دل خندیدن رو بشنوم و بچشم. خدا کنه بیمزگی این روزها زودتر تموم بشه.
امیدوارم که همینطوری میگین این روزها زودتر تموم بشن.
دلم واسه خودم و هم نسل های خودم میسوزه؛ نمیخوام کسی رو ناامید کنم اما تو زمان اشتباهی زمینی شدیم. این دنیا با ایشالا ماشالا درست نمیشه. دنیا دیگه به درد نمیخوره. ما محکوم به زندگی هستیم پس باید یهطوری یا یه جوری ازش لذت ببریم... حرفای خوبی نزدم؛ معذرت میخوام.
آدمی به امید زنده است و من هم امیدوار...
امیدوارم در کنار خانوادتون سالم و سلامت باشید :)