بابا از قصد نبود به خدا
از اونجایی که از اول ترم یک جلسه هم جزوه بافت ننوشتم به تکاپو افتادم که تو این تعطیلات یکم از عقب موندگیامو جبران کنم توی هوای بکر و بی نظیر اینجا نشستم و دارم ویس بافت مینویسم که میرسم به جایی که دکتر ش تبدیل غضروف به استخوان رو میگن و پشت بندش صدای خودم رو میشنوم که میپرسم : استاد طبق چیزی که توی آناتومی ۱خوندیم دو مدل استخوان سازی داریم میشه اون یکی مدلش رو هم لطف بفرمایین توضیح بدین ؟ و به به و چه چه دکتر ش که بارک الله معلومه شما مطالعه دارین( مطالعه چیه؟! تو آناتومی ۱ خونده بودیم خب) و همهمه بچه ها و بلند شدن صدای دکتر ش که گوش کنین دیگه فقط برای یک نفر جالبه این موضوع؟! و بعد از توضیح دکتر صدای مریم ( ورودی ماست ولی حتی از من هم بزرگتره و تمام این مدت پشت کنکور بوده) که با حرص خاصی میگه : همش تقصیر توئه که استادا رو بدعادت میکنی اونوقت همش از ما توقع میکنن . منم بهش گفتم که از قصد نبوده و قصدم فقط یادگیری بوده ولی با یه پوزخند گفت خیلی خب تکرار نشه دیگه .
+ خدا شاهده من خود شیرین نیستم و از این حرکت به شدت بدم میاد ولی اونقدر اونروز مطلب برام جالب بود که سوال کردم از دکتر ش البته این دلیل نمیشه که وقتی استادا ازم تعریف میکنن ته دلم کله قند آب نشه ولی خب اهل خودشیرینی نیستم اصلا :)