رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

بی‌خواب گشتم و صد البته بی تاب

چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۱۹ ب.ظ

دیشب ساعت ۱ مسواک زدم و رفتم تو تختم ، چشمم به "هزار خورشید تابان " افتاد که چشمک میزد. موهام رو باز کردم و بالشم رو گذاشتم یه کم بالاتر و مشغول خوندنش شدم گفتم تا ۲ میخونم بعد میخوابم دیگه ساعت رو نگاه نکردم تا وقتی که تموم شد و بستمش به ساعت مچیم نگاه کردم و دیدم ساعت ۶ صبحه رفتم وضو گرفتم و نمازم رو خوندم ولی اونقدر ذهنم درگیر فراز و فرودهای این کتاب بود که تا ۶ و نیم هم خوابم نبرد تمام مدت تا وقتی خوابم ببره و از صبح ساعت ۱۰ که از خواب بیدار شدم هنوز دارم به این فکر میکنم که اگر واحد اندازی گیری ظلم کیلوگرم بود تا  الان میلیاردها تُن ظلم در حق خانم ها روا داشته شده بود در طول تاریخ و متاسفانه این سیکل معیوب هنوز هم که هنوزه ادامه داره و متوقف نشده . تصور این که مردانی وجود دارند که سنگریزه به خورد خانم شود میدن تا دندونش بشکنه و بگن حالا خوب شد ، تصور مردی که خانمش رو با قلاب کمربند تا سرحد مرگ میزنه چهار ستون بدنم رو میلرزونه. تصور این که حتی اگر وقتی اون مرد داره جون اون زن رو میگیره و زن برای دفاع از خودش تصادفا بزنه مرد رو بکشه قصاص میشه ولی برعکسش یعنی وقتی زن زیر کتک های شوهرش در حال مردن باشه میگن زنشه اختیارشو داره باعث میشه حالت تهوع بگیرم از این همه ناعدالتی 

+ معذرت می‌خوام که ساعت های آخر سال حالتونو خراب کردم 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۲۹
رومی زنگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی