رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

وحشتناک و هراس انگیز 😨😨😨😭😭😭

پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۲۶ ب.ظ

دیشب خیلی خسته بودم و ساعت ۱۰ خوابیدم صبح ساعت ۶ و نیم بیدار شدم ولی هنوز خوابم میومد رفتم پیش مادرم و ساعت ۸ دوباره خوابم برد کلی خواب استرس آور دیدم از جمله اینکه دو نفر با چاقو بهم حمله کردن و من چاقو رو ازشون گرفتم و فرو کردم توی گردن شون و در رفتم و همش استرس این رو دارم که پلیس میاد و به جرم قتل عمد دستگیرم می‌کنه ولی همش با خودم میگفتم چرا وقتی چاقو رو فرو کردم خون فواره نزد قاعدتاً باید شریان کاروتیدشون پاره شده باشه  تا اونجایی که خواب دیدم خاله و شوهر خاله ام هر دو شون به رحمت خدا رفتن و توی خواب از هق هق نفسم تنگ شده بود که دیدم مادرم با شدت تکونم میده و میگه بیدار شو چی شده تا چشمام رو باز کردم با صدای بلند زدم زیر گریه و اشکام همینطور می‌ریخت تا اینکه رفت تو گوشم مادرم سرم رو بغل کرده بود و همش میگفت تموم شد بیدار شدی دیگه ببین بیدار شدی و من همچنان گریه میکردم . خلاصه که خیلی بد بود خیلی 😢😢😢😢

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۰۲
رومی زنگی

نظرات  (۲)

۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۴ لوستر کریستالی کوچک
چه وحشتناک
پاسخ:
خیلی ترسناک بود مردم و زنده شدم 😫😫
۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۷ مونوسیت تنها
من یه بار خواب دیدم بلیط خریدم واسه تعطیلات ۲۲ بهمن برم جهنم:/  
بعد دوتا زامبی امدن دنبالم یهو رفیقمو خوردن اون یکی رفیقمم شیپور  میزد:/بعد یهو پوستم از کف پاهام تا زانو کنده شد :/ از خواب پریدم :///// دیدم خواهرم میزنه تو صورتم و داره داد میکشه چته عوضی تو خواب حرف میزنی سرم رفت :((

پاسخ:
ووووییی خیلی ترسناک بوده که :///

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی