جلسه اول آناتومی، اتاق تاریک، کلاس تا ۷ شب و باقی قضایا :)
دیروز بعد از تهدیدهای دکتر ز مبنی بر اینکه دیگه درس نمیدم این قسمت رو ۱۵-۱۶ نفری رفتیم سر کلاس دکتر جان ز . اولین جلسه آناتومی خیلی خوش گذشت واقعا بعدش من و زهرا و سارینا خیلی یهویی بلند شدیم رفتیم سینما که اتاق تاریک رو ببینیم به نظرم فیلم جذاب و آموزنده ای بود به خصوص که آخرش هم با #نترس_و_بگو تموم شد چون نمیخوام spoil کنم موضوع فیلمو نمیگم چی بود ولی من رو خیلی تحت تاثیر قرار داد و از دیروز تو فکرم که یه تجدید نظری تو شعارهای بکنم خلاصه.
بعد از سینما برگشتیم دانشکده و چای خوردیم و بعدش من تا ۷ شب کلاس داشتم بعد از کلاس به قدری خسته بودم که دست و پاهامو حس نمیکردم رفتم دنبال مادرم خونه خاله ش و موقعی که برگشتیم خونه روی زمین اتاقم خوابم برد هنوز یه کم صداها رو میشنیدم پدرم که اومد بهم شب بخیر بگه مادرم و صدا زد و گفت نگاش این با چه حال و روزی خوابیده مادرم اومد و صدام کرد مسواک زدم و خوابیدم تا ۱۱ صبح امروز 😅