رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

سه شنبه امتحانات این ترمم با امتحان جنین( که قبل امتحان  فکر میکردم حتی ۱۰ هم نمیشم ) خاتمه یافت . وقتی اومدم برگه رو بدم دکتر ص گفت خوب دادی ؟ گفتم بله فکر کنم نمی‌دونم 😐 اومدم خونه و همونجا با پالتو و مقنعه و حتی کوله پشتی روی کاناپه از حال رفتم مادرم خونه نبود امیر هم سرش تو تلفنش بود طبق معمول تازه چرتم برده بود که دیدم تلفنم توی جیب مانتوم داره زنگ میخوره با چشمای بسته جواب دادم مادرم بود و درحالی که قربون صدقه ام میرفت  گفت پاشو یه چیزی درست کن خودت و امیر بخورین اون بچه !!! صبحونه هم نخورده غش می‌کنه الان ( ساعت ۵ بعدازظهر بود!!) با غرغر و درحالی که به خودم فحش میدادم پاشدم یه غذایی روبراه کردم که بخوریم غذا رو که خوردیم تازه فهمیدم خوابم نمیومده بلکه از گرسنگی و خستگی غش کرده بودم دیگه قید خواب رو زدم داشتم سفره رو جمع میکردم که مادرم اومد تا شب اونقدر هیجان داشتم واسه تموم شدن امتحانا که نمی‌دونستم چیکار کنم ( به نام خدا بی جنبه هستم😁) فرداش که میشد با زهرا قرار داشتیم که بریم دنبال کارهای مجوز عکاسیش صبحش ساعت ۸ زدم بیرون و رفتیم کار بارامونو انجام دادیم و برگشتیم دانشکده بچه ها امتحان آخرشون امتحان اندیشه بود یه یه نهاری خوردیم و من تازه یادم افتاد ای دل غافل کلاس بچه ها امروز شروع میشه رفتم آموزشگاه و چشمتون روز بد نبینه یه کلاس دارم از بچه های پیش دبستانی و کلاس اولی که نمی‌دونم چطوری کنترلشون کنم کم مونده بود چهارزانو بشینم وسط کلاس و های های گریه کنم نمی‌دونم تا آخر اسفند چطوری این قوم یاجوج و ماجوج رو باید هندل کنم بعد کلاس مادرم زنگ زد با کمال بی‌حوصلگی جوابش رو دادم و گفت چی شده چرا کشتی هات غرق شده بهش گفتم و مادرم گفت اوووه همچین افسردگی گرفتی گفتم چی شده حالا 😐 برگشتم خونه همه تارهای صوتیم ملتهب شده بودن از بس جیغ جیغ کرده بودم سر کلاس 

+ ترم ۱ یا به عبارتی ترم ۹ من تموم شد خیلی زود گذشت واقعا 

++هرکس هر راهکاری واسه ساکت نگه داشتن ۷ تا پسر بچه ۷-۸ ساله داره با گوش جان می‌شنوم 

+++ امشب دوباره سر یه موضوع الکی با پدرم بحثم شد نمی‌دونم این رفتارهای کنترل گرایانه اش تا کجا میخواد ادامه داشته باشه 😢😢😔😔

++++به همین زودی دلم واسه درس خوندن تنگ شده و دلم میخواد زودتر ترم جدید دانشگاه شروع بشه من همیشه ترجیح میدم دانش آموز و دانشجو باشم تا مدرس یه چیزی و این یعنی حاضرم تا آخر عمرم فقط درس بخونم ولی کار نکنم و این خیلی بده 🤦🤦

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۵
رومی زنگی

نظرات  (۱)

به به تبریک عرض میکنم :)) 
واقعا اون حس رهایی از امتحانات خیلی حس خوبیه آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد :)) 
 خیلی دلت زود تنگ شده من الان دلم میخواست فارغ التحصیل میشدم حتی:)) 
شیطنت و سر و صدای پسر بچه ها مهار نشدنی هست-_-
پاسخ:
مرسیییی همدم جان 
ممنونم لحظه تموم شدن امتحان هات هم حسش میلیون بار تقدیم تو باد 
عزززیز دلم :))
آره متاسفانه دعا کن بتونم کنترلشون کنم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی