شنبه 11 آبان
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۳۷ ق.ظ
شنبه
ساعت 8 صبح توی سالن آناتومی به قدری داغون بودم که هرکسی رد میشد میگفت خوبی تو ؟! کلاس آناتومی و آمار زیستی گذشت و بعد از 2 ساعت یه ربع رفتیم کلاس عملی آمار دقت کنین فقط یه ربع !! یه BMI با اکسل حساب کردیم والسلام شد تمام. وقتی دانشگاه تموم شد و راه افتادم سمت خونه مامان جون دوباره ظرف وجودم لبریز از غم شد از نبودنش و از اینکه برم اونجا وای نمیسه با واکرش که ازم استقبال کنه 😔😔😔 خدایا خودت بهمون صبر بده
۹۷/۰۸/۱۷