مرا چه شده است؟!
حالم داره از خودم بهم میخوره. دیروز که از دانشگاه اومدم گفتم براتون که چقدر داغون بودم اونقدر داغون بودم که نماز ظهر و عصرم قضا شد. امروز هم رفتیم اون دانشگاهی که اسمش رو نگم بهتره و من برای همه عمرم متوجه شدم که آدمی نیستم که توی چنین دانشگاهی درس بخونم و باز وقتی از اونجا برگشتیم تا 6 خوابیدم و نمازم قضا شد باز الان هم هنوز نه قضای دیروزرو خوندم نه قضای امروز.
معلوم هست چه مرگته؟ فکر کردی خدا به دو رکعت نمازی که میخونی و فکرت هزارجا هست احتیاج داره؟! نه عزیزم این تویی که پس فردا و فرداها بهش احتیاج پیدا می کنی اونوقت روت میشه تو روش نگاه کنی ؟ چت شده آخه؟ فکر میکنی خیلی شاخی ؟ خدایا خودت کمکم کن دست های ناتوان و بی رمقم رو رها نکن خدایا بهم کمک کن بهت نزدیک بشم نمیخوام این فاصله و جدایی رو .نمیخوام زندگی که تو توش نباشی رو. ترجیح میدم بمیرم ولی تو روت رو از من برنگردونی خدایا هوام رو داشته باش دلم بدجور گرفته