رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

زخم های روح فرسا خورده ام

شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۱ ب.ظ

زیر لایه های پنهان وجودم دخترکم گوشه ای نشسته، زانوهایش را بغل کرده و مثل ابر بهار اشک می ریزد. می خواهم به او نزدیک شوم ، موهای بلندش را نوازش کنم و به او بگویم دخترک قشنگم هیچ چیز در دنیا ارزش اشک های تو را ندارد؛ اما وا اجازه نزدیک شدن نمی دهد و با حرکاتش به من می فهماند که دوست دارد تنها باشد و به تلخی هایی که دیده و شنیده فکر کند. او احساس می کند روحش مچاله شده و زخم هایی برداشته که حالا حالاها ترمیم نمی شوند. دخترکم غمگین و تنهاست و برای التیام روحش به زمان نیاز دارد؛زمان می برد تا ددمنشی گروهی را هضم کند، زمان می برد تا خودش را میان عده ای که ادعای دوستی دارند اما خنجرشان را از پشت تا دسته در بدنش فرو می کنند پیدا کند و زمان می برد تا یاد بگیرد در این زمانه خوبی و پاکی خصلتی است که می تواند در نهایت به ضررش تمام شود. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۲۶
رومی زنگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی