کامم از تلخی غم چون زهر گشت
دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۴۱ ب.ظ
نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ولی دور و اطراف من پر بوده همیشه از کِیس های ازدواج ناموفق :'(
از دخترهایی که با هزار امید و آرزو وارد خونه ای شدن که قرار بود خونه امید و آرزوهاشون باشه اما از اون همه امید و آرزو جز نقشی بر آب چیزی نمونده . از کسی که بیست و چند ساله داره زندگی میکنه تااا کسانی که قدمت زندگی مشترک شون ٧-٨ ساله .
تئوری همشون هم اینه که به خاطر بچه ها دارن میسوزن و میسازن اما فقط خدا از ته دل این بچه ها خبر داره !
میون همه این کِیس ها فقط یه نمونه دیدم که با شهامت گفت من طلاق میخوام و ٣ سال پای تصمیمش ایستاد و پا پس نکشید و بعد از طلاقش سرکار رفت و فوق لیسانس گرفت و برای خودش کسی شد . این خانم بزرگترین شانسی که داشت این بود که فرزند نداشت .
دومین کِیس طلاق رو هم ولی انگار در شُرُف دیدنش هستم این بار اما پای یه دختر بچه بی گناه و بی خبر از زشتی ها و سختی های دنیای بزرگترا در میونه که امسال میخواد تازه بره کلاس اول :'(
نمیدونم اشکال کار آدمها کجاست که حاضر میشن با کسی که هیچ سنخیتی تو هیچ زمینه ای باهاشون نداره برن زیر یه سقف و اصلا نه سوادش رو دارم نه دانشش رو که بخوام ریشه یابی کنم فقط به عنوان یه دختری که تو سن ازدواج قرار داره دارم روز به روز دل زده تر و بی انگیزه تر میشم نسبت به ازدواج و اصلا دلیلی پیدا نمیکنم که دریای آبی و صاف زندگیم رو با دستای خودم متلاطم و طوفانی کنم .
۹۷/۰۲/۳۱