شماره یک
اسمم برای کربلا توی قرعه کشی دراومد اما پدر و مادرم هرکدوم به عناوین مختلف مخالفت جدی کردن ، مادرم گفت من خودم هم میترسم بچه دسته گلم رو نمیفرستم یه وقت زبونم لال کشته بشه و پدرم هم گفت اونجا واسه یه دختر تنها خطرناکه اگه میذاشتن همراه با خودت ببری مثلاً با امیر بری شاید روش فکر میکردم من اما همش توی حال و هوای بین الحرمین سیر میکردم یک هفته و به این همه بی لیاقتی خودم که شایسته زیارت شون نیستم 😭😭😭😭
شماره دو
یکی از اقوام مون که BMI اش بالای ۴۰ بود رفته بیمارستان دولتی و به عنوان بیمار رفته توی لیست نوبت جراحی اسلیو یک سال تو نوبت بوده و ۱۵ ماه رمضون بهش زنگ زدن که بیا نوبتته از قرار خانوم قصد نداشتن به کسی بگن که دهان به دهان پیچید و امشب تو تولد برام از سیر تا پیاز عملش گفت و از دردهایی که کشیده از اینکه غذاش یه قاشق برنجه و تازه اونم هزار بار باید بجوه تا بتونه بخورش ولی از بعد عملش تا الان ۱۳ کیلو کم کرده و دکتر گفته تا ۴۰-۵۰ کیلو هم کم میکنه واقعا وسوسه شدم که برم معده ام رو عمل کنم هرچند که BMI ام ۳۰ ئه نه ۴۰ و اگر بخوام این عمل رو انجام بدم باید با هزینه آزاد برم انجامش بدم که پدرم عمرا هزینه اش رو نمیده ولی مادرم مطمئنم همه کار میکنه واسه اینکه این عمل رو انجام بدم من نهایتا باید ۲۰-۲۵ کیلو کم کنم که حسابی این شیپ بشم و میترسم اگه عمل بکنم دچار malnutrition شدید بشم
شماره سه
توی خونه موندن باز داره مسمومم میکنه و نمیدونم باهاش چیکار کنم هرچند که خیلی جدی دارم زبان میخونم و کتاب ولی بازم برای هزارمین بار من آدم خونه موندن نیستم...