رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۵مرداد

بعد از تایپ کردن دیالوگ های نمایشنامه با دست راستم در اتاقم رو نگه داشتم و با دست چپم اومدم حوله ام رو از پشت در اتاقم بردارم پنجره اتاقم باز بود باد زد و در رو محکم بست و انگشت وسطی دست راستم له شد. اونقدر جا خوردم که تا چند ثانیه حتی دستم رو در نیاوردم یهو به خودم اومدم دیدم خیلی درد دارم رفتم اتاق امیر همینطور که اشکام گوله گوله میومد گفتم دستم امیر دستم له شد. امیر یکم با تعجب نگاهم کرد و موقعی که بند اول انگشتم که آبی و متورم شده بود رو دید گفت بدو برو یخ بذار روش اومدم بیرون مادرم داشت اتوکشی میکرد و پدرم داشت تلویزیون میدید رفتم یه کیسه فریزر برداشتم که یخ بریزم توش مادرم گفت یخ واسه چی میخوای وقتی برگشتم و دید دارم گریه میکنم گفت خدا مرگم بده چی شده؟! گفتم دستم موند لای در اتو رو رها کرد و گفت بمیرم الهی بده ببینم دستتو و سرم رو گرفت تو بغلش منم اونقدر گریه کردم که سبک شدم پدرم هم اون وسط فقط دعوام میکرد که حواست به کاری که انجام میدی نیست و معلوم نیست کجایی و ... بند اول انگشت میانیم کلا بنفش شده و تقریبا حس نداره به مادرم میگفتم میترسم عصبهاش قطع شده باشن و بافتش که له شده نکروز بشه مادرم هم  خندید  زو گفتیاد سریال پزشکی نگاه می‌کنی 

رومی زنگی
۲۳مرداد

از اونجایی که برنامه ام خیلیییی خالیه یه مشغله تازه دیگه هم واسه خودم درست کردم و اونم این که اسمم رو کلاس طراحی نوشتم 😅 مدرسش از بچه های خودمونه که نقاشی های معرکه ای می‌کشه و داره فارغ التحصیل میشه. امروز به آقای ف.ب تکست دادم که من سر راه دارم میرم مداد B6 بگیرم اگر شما هم لازم دارین براتون بگیرم. تو راه بودم که زنگ زد سلام خانم فلانی خدا اصلا شما رو رسوند من میخواستم زودتر بیدار بشم ولی خواب موندم زحمتتون میشه اینطوری و کلی تعارف تیکه پاره کردیم که این حرفا چیه و فلان اما مداد B6 شده بود کیمیا چهار تا مغازه لوازم التحریر رفتم تا پیدا کردم و در نهایت ساعت ۱۰ و ده دقیقه رسیدم به کلاس تمرین هاش خیلی فان و خوب بود اما من کماکان فکر میکنم استعداد ندارم 

رومی زنگی
۱۷مرداد

چرا من نه؟! 

میشه بگی چه گناه کبیره ای به درگاهت کردم که منو اینقدر نالایق میدونی؟!

 

 

رومی زنگی
۱۷مرداد

الان متوجه میشم که فعالیت های فوق برنامه مدرسه چقدر میتونست به درد بعدهای آدم بخوره نمایشنامه نویسی و اجراهایی که توی راهنمایی و دبیرستان داشتم کلی کمک می‌کنه به کارهایی که الان قراره انجام بدیم چقدر ف.ب بچه خوبیه پر از اطلاعاته و در عین حال چند بعدی دست راست دکتر ز است و اسکالپل طلا برد امسال . البته دکتر ز می‌گفت خودش رو تیکه پاره کرده تا تونسته چنین جایزه ای بگیره. من عضو گروه نویسندگان مستند ام و قراره تا یکشنبه یه پیش نویسی بنویسیم و با هم یکی کنیم نوشته هامون رو البته تازه واسه بدایت قصه! 

+کنکوری های عزیزم براتون آرزوی موفقیت میکنم با هررتبه ای که دارین بدونین زندگی خیلی ابعاد گسترده تری از کنکور داره 

رومی زنگی
۱۵مرداد

- میدونی کی آمادگی ساختن آینده ات رو داری؟

+ از کجا بدونم؟ لابد هروقت ماهی رو از آب بگیری تازه است. از همین الان؟!

- نههه لحظه ای که با گذشته ات احساس رفاقت کنی و محکم بغلش کنی. مهم نیست اگه پر از اشتباه بودی مهم نیست اگه سردرگم بودی مهم نیست هر چی بودی به خدا مهم نیست چون گذشته در گذشته. با گذشته ات رفیق باش و با ساختن آینده رفیق های بهتری برای خودت دست و پا کن 

رومی زنگی
۱۳مرداد

از صبح که بیدار شدم دو تا قرص خوردم ولی همچنان دارم عین مار به خودم میپیچم درد و حالت تهوع امونم رو بریده و آش و لاش و ژولیده و پولیده نشستم دارم زار میزنم کلاس عصرم رو میخواستم کنسل کنم که آقای خ که طبیعتا هیچوقت از دیس منوره زمین رو گاز نزده گفتن نمیشه سطح کلاس بالاست هرکسی نمیتونه بره البته با توجه به تابوهای موجود در جامعه من نگفتم که دیس منوره دارم پدرم رو درمیاره و گفتم مسموم شدم 

رومی زنگی
۱۲مرداد

خب خب امتحان تی تی سی آیلتس هم تموم شد به خوبی و خوشی و pass شدم با یه نمره نسبتا خوب رو به بالا!! وقتی به هرکس گفتم همه گفتن اصلا عجیب نبود عین روز برامون روشن بود و من همچنان به توانایی های خودم باور ندارم 🤦 

رومی زنگی
۱۰مرداد

دیشب اونقدر پکر و درب و داغون رفتی گرفتی خوابیدی که یه آن دلم لرزید که نکنه بیش از حد غصه بخوری و زبونم لال یه بلایی سرت بیاد 

شنیدن صدات از توی اتاقم  درحالی که دیشب یه ساعت خوابیدم و دارم زیر فشار کتابهام له میشم مثل آب روی آتیشه . شاید ندونی چقدر عاشقانه دوستت دارم همین که صدای ریش تراش قرمزت رو می‌شنوم یعنی من هنوز خیلی خوشبختم 

خداروشکر که هستی لطفا‌ حالا حالا ها باش

روزهای سخت میگذرن بالاخره ولی تو دووم میاری ، ما دووم میاریم و از این طوفان سخت به سلامت رد میشیم ایمان دارم من 

رومی زنگی
۰۹مرداد

فردا دمو داریم یعنی هرکس باید اون چیزی که اساین شده براش رو تو ۵ دقیقه درس بده استاد گفتش که لنگوئج تون مهم نیست برام پوسچر تون مهمه و بادی لنگوئج تون من باید هدینگ مچینگ رو درس بدم موضوع چندان سختی نیست اون قدر ها هم آسون نیست ولی. بیشتر از اون استرس امتحان کتبی رو دارم امتحانی که قراره کل گرامر انگلیسی و کل کالوکیشن ها رو در بر بگیره به علاوه کامن میستیک ادونسد 😫😓😨در حد مرگ استرس دارم برام دعا کنین 

رومی زنگی
۰۸مرداد

از وقتی رفتم کلاس اول مادرم به شدت روی دیکته وسواس داشت و اگرچه نمره ای به جز ۲۰ هیچوقت براش قابل قبول نبوده و نیست اما در مورد دیکته و غلط های املایی همیشه می‌گفت اگر میخوای آدمی بشی که غلط غلوط بنویسی ترجیح میدم دیگه نری مدرسه اصلا! و این جوری شد که من هم به شدت حساسم نسبت به غلط های دیکته ای و نگارشی و تلفظ مثل امروز که توی مترو آقایی که سفره یکبار مصرف می‌فروخت و داد می‌زد که پُرفَراژ هم داره و شرایط طوری نبود بهش تذکر بدم و فقط حرص خوردم یا حتی دخترعمه خودم که لیسانس ادبیات فارسی داره ولی هنوز میگه میز رو چیندم به جای میز رو چیدم. میدونین نظر شخصی من اینه که اگه قرار باشه تحصیلات آکادمیک کوچکترین کمکی به رشد شخصیت ما در هر بعدی نکنه عملا صرفا دور ریختن وقت و هزینه است و هیچ حسابی نمیشه روش باز کرد. 

من خودم هنوز هم ممکنه پر باشم از اشتباهات نگارشی یا حتی گاهی سهوا املایی اما همه سعیم همواره بر اینه که بی غلط یا حداقل کم غلط بنویسم. 

رومی زنگی