رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۸تیر

خواب بودم ولی اونقدر واضح بود که نمی‌خواستم از خواب بلند بشم خونه م.ژ. که همیشه دور هم جمع می‌شدیم من از بیرون اومدم و خوابیدم م.ژ. از اون لوبیا پلوهای خوشمزه درست کرده بود و خودش هم میخورد . همه مون خدا رو شکر میکردیم که می‌تونه بخوره و اون می‌گفت شفام رو از خدا گرفتم همون موقع که رفتیم مکه و ما همگی از حضور م.ژ. خوشحال بودیم و گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم خیلی خواب خوبی بود خیلی ولی افسوس که خواب بود افسوس که با باز کردن چشمام پرت شدم توی دنیای بدون م.ژ. چقدر وجودت میتونست نازنین باشه که بعد ۴ سال هنوز فکر و یادت آتش میزنه به قلب و روح و تک تک اجزای وجودم ، چرا توی این دنیای بی رحم و مسخره تنهامون گذاشتی مادرم هنوز به مادرش نیاز داشت چرا اینقدر زود رفتی نازنینم همه سلولهام واسه یه لحظه بغل کردنت له له میزنه اما افسوس که نیستی . نیستی تا موفقیت هام رو ببینی و پز تنها نوه دخترت رو بدی ، فقط برام دعا کن دعا کن توی این زندگی لعنتی دووم بیارم بدون تو البته خودم اصراری ندارم و دوست دارم هرچه سریعتر بیام پیشت خدایا چرا م.ژ. رو آزمون گرفتی من هنوز بهش احتیاج داشتم 

رومی زنگی
۲۵تیر

کلاسی که گفته بودن با ۶ نفر نهایتا شروع به کار می‌کنه ۸ نفر رو توش ثبت نام کردن و اعتراض زبان آموزها بلند شده که یعنی چی به ما گفتین 6 نفر نهایتا و از همه جالبتر خانم الف ر که حدود ۴۵ سال سن شون هست و از دماغ فیل افتادن و بعد از جلسه معارفه که جلسه اول بوده رفتن گفتن این خانم معلم ما تمام وقت فارسی حرف میزد. امروز آقای ح صدام زدن و گفتن من که به شما اعتماد کامل دارم فقط حواستون باشه به این خانم ظاهراً آدم ناراحتی هستن . خشکم زد اصلا ! نمی‌دونستم حتی به چی متهم شدم ؟! خودمو جمع و جور کردم و رفتم سر کلاس یه سری بچه های دوست داشتنی کلاسم من جمله دنیا و آتنا دوقلوهای دوست داشتنی بودن و اون خانوم نیومده بود خوشحال شدم که نیومده که نیم ساعت با تأخیر با کلی ناز و اطوار خرامیدن و اومدن تو. به روی خودم نیاوردم که این همه پشت سرم صفحه گذاشتن 

رومی زنگی
۲۴تیر

یکی از انجمن های دانشکده توی تابستون یه دوره پری کلینیک گذاشتن که سال بالاییا پرزنت میکنن مطالب رو امروز اولین جلسه اش بود. صادق هم که به تازگی رای آورده و وارد این انجمن شده کلی ذوق داشت و از این طرف به اون طرف می‌پرید( اگه بگم من با بیشترین رای بچه ها اولین نفر ورودی بودم که وارد شورای مرکزی یه انجمن دیگه شدم ریا میشه آیا؟!😅🙈) جلسه شروع شد و آقای کاف ورودی ۹۴ که داشت پرزنت میکرد گفت یه سری اصطلاح رو بهتون بگم شاید نا آشنا باشه براتون ، جالبه براتون بگم که توی اون جلسه فقط بچه های ۹۷ نبودن از بچه های سال های بالاتر هم بودن اما بدیهی ترین اصطلاحات کلینیکال رو نمی‌دونستن مثلا نکروز یا پلی اوری . اون قدر که آقای کاف گفت خانم شما ورودی چندی چرا همه چی رو میدونی ؟! میخواستم بگم داداش اینا خیلی تعطیلن وگرنه من اون قدر ها هم نمی‌دونم 🤦🤦🤦🤦

رومی زنگی
۲۱تیر

دیشب خواب خانم اُ رو دیدم معلم ادبیات فارسی اول و دوم دبیرستان . خانم اُ هیکل بسیار درشتی داشتن و قد 170 و بسیار رعب و وحشت ایجاد میکردن موقع درس پرسیدن و موقعی هم که کامل درس رو بلد بودی میگفتن برو بشین ولی پررو نشو خلاصه که اسم خانم اُ همواره برای من با رعب و وحشت همراه بود . دیشب خواب دیدم که امتحان ادبیات داریم ولی انتهای امتحان 5 نمره از آناتومی سوال دادن منم هرچی میگفتم خانم شما آناتومی از کجا بلدین می‌گفتن من دانشجوی پزشکی بودم انصراف دادم و بعدش ترسناک می‌خندیدن در حال قالب تهی کردن بودم که از خواب پریدم و خداروشکر کردم که همش خواب آشفته ای بیش نبوده 😪😓😢

رومی زنگی
۲۰تیر

تعطیلات واقعی واقعیم کمتر از یک هفته است که شروع شده و من دارم سعی میکنم از لحظه به لحظه اش استفاده کافی و وافی ببرم ، دارم کلاس های آموزش مدرس آیلتس میرم و سه روز در هفته هم برای تدریس زبان میرم قرار بود اون یکی سه روز هفته رو هم برم اون یکی آموزشگاه که کلاس های اون یکی آموزشگاه ( که فعلا صرفا جهت نگه داشتن در آب نمک دارم میرم و خیلی اتمسفرش رو دوست ندارم ) به حد نصاب نرسید خداروشکر. الان اینجوریه که روزی یک ساعت تا یک ساعت و نیم  ایتالیایی و اسپانیایی میخونم و دوره میکنم. کتاب میخونم و زبان انگلیسی صد البته . هنوز به فیلم دیدن نیفتادم و وای از اون روزی که بیفتم به سریال و فیلم دیدن که دیگه ارتش سرخ چین هم جلودارم نیست 😅 دلم میخواست جزوه درس های ترم بعد رو توی تابستون یه ورقی میزدم این سری که برم دانشکده حتما جزوه کنترل کیفی و باکتری اختصاصی رو میگیرم هیچوقت توی مخیله ام نمی‌گنجید که یه روزی این همه  به دامپزشکی علاقه مند بشم دارم حساب کتاب میکنم که اگر بتونم پنج ساله یا پنج سال و نیمه تموم کنم خیلی عالی میشه 

رومی زنگی
۱۸تیر

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم

تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم

ره گریز نبسته است هیچ کس بر من

اسیر بند گران وفای خویشتنم

چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب

همیشه خانه خراب هوای خویشتنم

سفینه در عرق شرم من توان انداخت

ز بس که منفعل از کرده‌های خویشتنم

ز دستگیری مردم بریده‌ام پیوند

امیدوار به دست دعای خویشتنم

ز بند خصم به تدبیر می‌توان جستن

مرا چه چاره، که زنجیر پای خویشتنم

به اعتبار جهان نیست قدر من صائب

عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم 

صائب تبریزی

واقعا نمی‌فهمم چرا اینقدر احمقانه دارم رفتار میکنم ولی می‌دونم که در نهایت دود همه این دیوونه بازیام توی چشم خودم میره 😭😭😭


رومی زنگی
۱۳تیر

به شدت محتاج دعای خیرتون هستم ⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩

رومی زنگی
۱۰تیر

سال ۹۵ از بس وزن اضافه کردم که سه رقمی شدم البته تو اوردر کوچکترین عدد سه رقمی شش ماه باشگاه میرفتم و عین چی ورزش میکردم و یه مختصر رژیمی هم داشتم تا اینکه بعد شش ماه که ۱۳ کیلو کم کردم خسته شدم و ۳-۴ کیلو از اون ۱۳ کیلو برگشت تا به امروز که هرچند وقت یه بار ۲-۳ کیلو کم میکنم دوباره میاد سر جاش بماند که با معیار های علم پزشکی برای کاملا این شیپ شدن ۲۰ کیلو از همین الان باید کم کنم به نظرم استعداد چاقی مزخرف ترین چیزیه که یه آدم می‌تونه داشته باشه چون تا پایان عمرت یا توی رژیمی یا توی عذاب وجدان که چرا رژیم نیستی 

رومی زنگی
۰۶تیر

شماره یک

اسمم برای کربلا توی قرعه کشی دراومد اما پدر و مادرم هرکدوم به عناوین مختلف مخالفت جدی کردن ، مادرم گفت من خودم هم میترسم بچه دسته گلم رو نمی‌فرستم یه وقت زبونم لال کشته بشه و پدرم هم گفت اونجا واسه یه دختر تنها خطرناکه اگه میذاشتن همراه با خودت ببری مثلاً با امیر بری شاید روش فکر میکردم من اما همش توی حال و هوای بین الحرمین سیر میکردم یک هفته و به این همه بی لیاقتی خودم که شایسته زیارت شون نیستم 😭😭😭😭

شماره دو 

 یکی از اقوام مون که BMI اش بالای ۴۰ بود رفته بیمارستان دولتی و به عنوان بیمار رفته توی لیست نوبت جراحی اسلیو یک سال تو نوبت بوده و ۱۵ ماه رمضون بهش زنگ زدن که بیا نوبتته از قرار خانوم قصد نداشتن به کسی بگن که دهان به دهان پیچید و امشب تو تولد برام از سیر تا پیاز عملش گفت و از دردهایی که کشیده از اینکه غذاش یه قاشق برنجه و تازه اونم هزار بار باید بجوه تا بتونه بخورش ولی از بعد عملش تا الان ۱۳ کیلو کم کرده و دکتر گفته تا ۴۰-۵۰ کیلو هم کم می‌کنه واقعا وسوسه شدم که برم معده ام رو عمل کنم هرچند که BMI ام ۳۰ ئه نه ۴۰ و اگر بخوام این عمل رو انجام بدم باید با هزینه آزاد برم انجامش بدم که پدرم عمرا هزینه اش رو نمی‌ده ولی مادرم مطمئنم همه کار میکنه واسه اینکه این عمل رو انجام بدم من نهایتا باید ۲۰-۲۵ کیلو کم کنم که حسابی این شیپ بشم و میترسم اگه عمل بکنم دچار malnutrition شدید بشم 

شماره سه 

توی خونه موندن باز داره مسمومم می‌کنه و نمی‌دونم باهاش چیکار کنم هرچند که خیلی جدی دارم زبان میخونم و کتاب ولی بازم برای هزارمین بار من آدم خونه موندن نیستم...


رومی زنگی
۰۳تیر

دیشب که چه عرض کنم امروز صبح تا ساعت پنج و نیم بیدار بودم و گزارش ماهی شناسی می‌نوشتم برای پیدا کردن عکس ها کلی وسواس به خرج دادم و نتیجه چیز نسبتا خوبی از آب درآمد . سر امتحان تئوری ۲۰ دقیقه دیر رسیدم و اونقدر دویده بودم که نفسم در نمیومد دکتر جورج و دکتر میم همش داشتن آرومم میکردن که اشکال نداره هنوز شروع نکردیم اما من همچنان نفس نفس میزدم امتحان ساعت نه و چهل تموم شد و دکتر گفت نه و چهل و پنج جلوی آزمایشگاه ماهی باشید واسه امتحان عملی من باید گزارشم رو پرینت می‌گرفتم بدو بدو رفتم زیرزمین و اونجا یکم طول کشید کارم بدو بدو رفتم طبقه ۲ و در حالی رسیدم به آزمایشگاه که دکتر میم گفت دارم درو می‌بندم بدویبن بعدم به من گفتن چرا تاخیر فاز داری تو دخترم ؟ گفتم استاد رفته بودم گزارشم رو پرینت کنم خلاصه مارو قرنطینه کردن بعدش هم دونه دونه صدامون کردن که بریم امتحان بدیم من علیرغم تئوریم عملی رو خیلی خوب دادم و بدین ترتیب امتحانات ترم دو هم تموم شد 😁

رومی زنگی