رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۹خرداد

دکتر ش استاد زبان تخصصی و یه قسمت از بافت اینجوری بود که کشت مارو که برین یه زبان دیگه بجز انگلیسی یاد بگیرین از اونجایی که در ایام فرجه و امتحانات من این شکلی میشم که حاضرم در و دیوارهای خونه رو هم بشورم ولی درس نخونم گشتم و گشتم و یه دونه اپلیکیشن خوب پیدا کردم و زبان ایتالیایی رو شروع کردم . الان basic 1 رو کامل تموم کردم و توی بیسیک ۲ ام خیلی هم زبان شیرینیه عاشقش شدم اصلا . اینا به کنار عین چی واسه امتحان ماهی شناسی استرس دارم این روزا . دیشب خواب می‌دیدم که امتحان ماهی ساعت ۸ئه من ساعت هشت و چهل دقیقه میرسم دانشگاه و همه برگه هاشونو دادن زدم زیر گریه و همون لحظه دیدم که دکتر جورج استاد فیوریت ماهی میگه چون تعداد کسانی که دیر رسیدن زیاده کن یه سری سوال دیگه طرح کردم ولی به زبان ایتالیایی بابد امتحان بدین واااای دلم میخواست همون لحظه میمردم از استرس داشتم ناله میکردم که از خواب پریدم دیدم ساعت ۵ صبحه 

رومی زنگی
۲۸خرداد

پیرو تقلب گسترده و گروهی بچه ها در امتحان عملی منکسل(کنسل شده:)) دکتر ص استاد خوش اخلاق! مون و رییس دپارتمان آناتومی فرموده بودن که از روز امتحان تئوری 27 خردا تا 5 تیر هر لحظه آماده گرفتن امتحان عملی باشید. دیروز سر امتحان تئوری دکتر ص تشریف آوردن و گفتن ساعت 1 سالن تشریح باشید برای امتحان عملی ما هم گفتیم چشم. بعد از امتحان اومدم بیرون و اونقدر عصبی بودم که بلند گفتم گنه کرد در بلخ آهنگری که یهو دکتر ص جلوم سبز شد چند ثانیه تو شوک بودم بعد یهو گفم سلام استاد خسته نباشید .استاد یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرد و رد شد دو قدم که رفت جلوتر گفت: چیه الان اعتراض هم دارین؟ لطف کردم ازتون امتحان گرفتم منم که دیگه ماست ها رو کیسه کرده بودم گفتم نه استاد من که چیزی نگفتم و تموم شد و رفت اگر بگذرم از امتحان تئوری که مثل چی سخت بود میرسم به ساعت 1 که 64 نفر توی لابی ساختمون آناتومی روپوش پوشیده و دستکش به دست ایستاده بودیم یک نفر یک نفر صدامون میزدن بریم داخل و ازمون سوال میپرسیدن از ساعت 1 تا ساعت 5 بعد از ظهر عین زامبیا سرگردون بودیم و همینطور مضطرب قدم میزدیم و نکته ها رو دوره میکردیم تا این که من رو صدا زدن که برم داخل ساعت حدود 4 و نیم بود تا رفتم تو و سلام کردم دکتر ص با اون اسکراب های ترسناکش اومد جلو گفت بههههه استاد ....(اسمم رو گفت) منم که خیلی هول شدم گفتم اختیار دارید استاد بزرگوارید راستش خیلی خوب ندادم امتحانم رو یه لبخند ترسناک زد و گفت درس نخوندی نه؟ گفتم چرا استاد به خدا خوندم ولی خب جسارتا امتحانتون یکم سخت بود به شوخی گفت شما به جای اعتراض بهتره درست رو بخونی  بیا دنبالم دنبالش رفتم و رفتیم سر نمونه دستگاه گوارش نشخوار کننده چند تا سوال پرسید همه رو بی درنگ جواب دادم یهو گفت از رحم از هیچکس نپرسیدم بیا بریم از تو بپرسم اونا روهم جواب دادم و به دکتر ز عزیزم که پاشون پیچ خورده و با آتل بلند شده بودن اومده بودن گفتن: دکتر در اختیار شما دکتر ز هم چند تا سوال پرسیدن از قلب و زبان و دندان که اونا رو هم بلد بودم ولی امتحان دکتر ص رو توی کتبی 10 شدم از 18 :((((خلاصه که به آناتومی این ترم چندان امیدوار نیستم :'((((

رومی زنگی
۲۲خرداد

بیستم و بیست و یکم یعنی دیروز و پریروز ریویو آناتومی بود به قدری این نمونه های احشا و دل و روده رو جابجا کردم و واسه همه توضیح دادم که دستم رو علی رغم ۱۲ بار شستن نمی‌دونستم به دهان و بینیم نزدیک کنم امروزم برای آخرین بار پاورای آناتومی رو یه دوره کردم و رفتم دانشکده همه جلوی ساختمون آناتومی جمع شده بودن منم رفتم و بچه ها مثل همیشه ریختن سرم و شروع کردم باز براشون کلوآک و بورسا فابریسیوس و اوروجنیتال رو توضیح دادم. دکتر ز عزیزدلم پاشون پیچ خورده بود و آتل بسته بودن من که جیگرم کباب شد گروه یک رو دکتر ص صدا زد واسه امتحان ما تو حیاط همچنان مشغول بودیم امتحان اونا تموم شد و ما رو صدا زدن که بریم واسه امتحان ۱۵ تا میز و در واقع ۳۰ تا سوال رفته بودیم جلو که دکتر ص اومد و گفت وایسین ادامه ندین ما هاج و واج نگاهش کردیم آقای ن مهندس سالن تشریح هم این وسط شده بود آتیش بیار معرکه میخواستم بزنمش آخر سر معلوم شد یه شیر پاک خورده ای ورداشته جوابارو نوشته تو هر ایستگاه به خداوندی خدا من اینقدر که هول بودم وقتمو از دست ندم و سریع بنویسم که اصلا ندیدم این جوابارو برگه هامونو گرفتن امتحان لغو شد و دکتر ص و ز تصمیم گرفتن که تا نیاد بگه کسی که این کارو کرده نمره همه تون صفره و از ۱۰ تئوری نمره تون حساب میشه خلاصه که اسیر شدیم به خدا 

رومی زنگی
۱۹خرداد

هیچ هم خوش نبود گر محک تجربه آید به میان چون در هر صورت من سیه روی میام بیرون به نظر من که اگه آدم ۲۰۰ تا مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری داشته باشه هم باز ترسش از امتحان نمیریزه که نمیریزه که نمیریزه یا حداقل برای من که اینطوریه موسم مزخرف و لبریز از استرس امتحانا مثل یه غول بی شاخ و دم داره ظاهر میشه و من هرروز احساس میکنم بند دلم پاره میشه و دلم هُرری می‌ریزه این وسط نگران معدلم و وظیفه سنگینی که توی انجمن روی دوشم گذاشته شده هم هستم برام دعا کنین رفقا 

رومی زنگی
۱۴خرداد

از روز شنبه که امتحان باکتری دادم تا به امروز حتی یک کلمه هم درس نخوندم و خودم هم نمی‌دونم چه مرگمه حتی ! امیر هم برگشته خونه و دوست دارم همش وقتمو باهاش بگذرونم فلذا هیچی به هیچی ! خوب می‌دونم که شب امتحان قراره به غلط کردن بیفتم ولی بازم دارم طفره میرم از درس خوندن خدایا خودت بزن پس کله ام بلکه یکم درس بخونم 

رومی زنگی
۱۲خرداد
ساعت ۷ بیدار شدم قلبم تالاپ تالاپ میزد صبحونه خوردم و پروپرانولول رو انداختم بالا حاضر شدم و تو خیر و شر بودم که با اسنپ برم یا نه دیدم به به به قطار هشت و چهل نمیرسم اسنپ رو زدم دیدم ۲۲۵۰۰ میشه گفتم اوووووه مگه پول علف خرسه با همون مترو میرم بعد از شنیدن توصیه های مادر جان  برای بار هشتصدم مبنی بر اینکه یه وقت ماشینی بجز تاکسی سوار نشی رفتم سر کوچه و بخت باهام یار بود که بعد ۲ دقیقه یه تاکسی زرد اومد سوار شدم و رفتم مترو داشتم سلانه سلانه میرفتم که دیدم ای داد بیداد قطاری که باید ۹ نیومد هشت و پنجاه و سه رسیده گازش رو گرفتم و با تمام توان دویدم تا به قطار برسم و خوش بختانه رسیدم ساعت نه و پنجاه رسیدم دانشکده و دیدم اوووه جلوی در آزمایشگاه باکتری چه خبره بچه ها از ۷ صبح اومده بودن که سریع برن امتحان بدن دکتر ن خانم جوان و خوش رویی که استادمون بودن رو دیدم سلام کردم ولی از استرس داشتم قالب تهی میکردم و به شدت حالت تهوع داشتم چند نفر رفتن امتحان دادن و در نهایت نوبت من شد خانم دکتر اومدن و گفتم از اول بگم گفتن نه هرچی که نشونت میدم رو بگو دو سه تا سوال پرسیدن و من جواب دادم بعدم گفتن سر کلاس بودی جزوه هم مینوشتی الآنم سوالام رو جواب دادی پاشو برو خونه تون منم با حس وحشتناک خوب بلند شدم اومدم  بیرون ولی از استرس داشتم به اجزای سازنده ام تجزیه میشدم واقعا
رومی زنگی
۱۰خرداد

فردا امتحان باکتری عملیه و این محیط های سرخ و سفید و زرد و فلان منو حسابی گیج کردن دعا کنین سر امتحان گیج نزنم 😫😰🤦

رومی زنگی
۰۶خرداد

دیروز ریویوی بافت بود. همه لام هایی که خونده بودیم این ترم رو مثل نخود و لوبیا ریخته بودم رو هم دیگه و تصادفی از بینشون لام برمیداشتم می‌دیدم و تشخیص میدادم البته اگه بگذریم از بعضی  اشتباهات فاحش ام که مثلاً کیسه صفرا رو گفتم استخوانی شدن غضروف !😅🤦 خلاصه که دیروز آزمایشگاه بافت مثل محشر کبری بود و همه فکر خودشون بودن کل ۲ ساعت رو داشتم تند تند لام می‌دیدم و حتی ۱۵ دقیقه هم قاچاقی وایسادم و لام دیدم دیگه آقای س مسئول آزمایشگاه میخواست پرتم کنه بیرون که محترمانه خودم اومدم بیرون، بعد بافت فوق العاده عملی ماهی شناسی داشتیم بدو بدو خودمونو رسوندیم و با حلوا ماهی ها و تن ماهی ها آشنا شدیم 😄 بعدش رفتیم کتابخونه که نگین فیلم های بافت عملی رو برامون بریزه که چشمتون روز بد نبینه لپ تاپ اش بازار شام بود از فیلمی که با خانواده اش رفته بود پیک نیک تا فیلم آناتومی و بافت و ماهی همه روی دسک تاپش پخش و پلا بود منم سه و نیم باید میرفتم و دل تو دلم نبود آخرسر هم من رفتم و به سارینا و زهرا سپردم که جون مادرتون هرطور هست فیلما رو بگیرین من بعدا ازتون بگیرم فاینال بچه ها رو گرفتم و ۹ شب رسیدم خونه کف اتاقم از بس کاغذ و جزوه بود جا و راه نبود 😨 میون کاغذا یه جزوه بافت پیدا کردم گفتم یه نگاهی بهش بکنم که روی زمین بدون فرش اتاقم از هوش رفتم و مادرم صدام کرد و گفت پاشو رو تختت بخواب مسواک زدم و بیهوش شدم تا ۱۲ ظهر امروز 🤦 برام دعا کنین امتحان بافتم رو خوب بدم  😓😰😫😨

رومی زنگی
۰۴خرداد

میدونم اینقدری اشتباه و کجروی داشتم تو زندگیم که شاید حتی روت رو از من برگردونی ولی منم فقط دلخوشم به بودنت به دیدنت به شنیدنت امیدم رو ناامید نکن کسی که با نافرمانی امثال من هم با بردباری برخورد میکنی

خیلیییی التماس دعا

رومی زنگی
۰۲خرداد

از دیشب که تو راه برگشت از منزل عموجان بارون شدید گرفت هوا خنک شده و از نظر من یعنی بهشت. وقتی پنجره ی اتاقم بازه پتو رو تا فرق سرم میکشم رو سرم و در شب آغازین خرداد این می‌تونه دلخوشی هرچند کوچیک من تو این روزهای سرد و کبود و ناامید کننده باشه . کسی یادشه چطور شد که اینطور شد اصلا ؟! خدایا خودت رحم کن خیلی شرایط سختیه خیلی، راستش فکر میکنم خدا داره به صورت هماهنگ کشوری امتحانش رو برگزار می‌کنه هر طرف رو نگاه می‌کنی هر از گاهی شاید یه کورسوی امیدی به چشمت بیاد اما همونم یا اونقدر دور و صعب الوصوله که کلا بیخیال میشی و یا میبینی همون کورسوی امید هم سرابی بیش نبوده خدایا خودت کمک کن داریم له میشیم به خدا  

رومی زنگی