رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

دستم له شد 😫😭😰

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۱۴ ب.ظ

بعد از تایپ کردن دیالوگ های نمایشنامه با دست راستم در اتاقم رو نگه داشتم و با دست چپم اومدم حوله ام رو از پشت در اتاقم بردارم پنجره اتاقم باز بود باد زد و در رو محکم بست و انگشت وسطی دست راستم له شد. اونقدر جا خوردم که تا چند ثانیه حتی دستم رو در نیاوردم یهو به خودم اومدم دیدم خیلی درد دارم رفتم اتاق امیر همینطور که اشکام گوله گوله میومد گفتم دستم امیر دستم له شد. امیر یکم با تعجب نگاهم کرد و موقعی که بند اول انگشتم که آبی و متورم شده بود رو دید گفت بدو برو یخ بذار روش اومدم بیرون مادرم داشت اتوکشی میکرد و پدرم داشت تلویزیون میدید رفتم یه کیسه فریزر برداشتم که یخ بریزم توش مادرم گفت یخ واسه چی میخوای وقتی برگشتم و دید دارم گریه میکنم گفت خدا مرگم بده چی شده؟! گفتم دستم موند لای در اتو رو رها کرد و گفت بمیرم الهی بده ببینم دستتو و سرم رو گرفت تو بغلش منم اونقدر گریه کردم که سبک شدم پدرم هم اون وسط فقط دعوام میکرد که حواست به کاری که انجام میدی نیست و معلوم نیست کجایی و ... بند اول انگشت میانیم کلا بنفش شده و تقریبا حس نداره به مادرم میگفتم میترسم عصبهاش قطع شده باشن و بافتش که له شده نکروز بشه مادرم هم  خندید  زو گفتیاد سریال پزشکی نگاه می‌کنی 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۲۵
رومی زنگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی