رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی
۰۹مرداد

فردا دمو داریم یعنی هرکس باید اون چیزی که اساین شده براش رو تو ۵ دقیقه درس بده استاد گفتش که لنگوئج تون مهم نیست برام پوسچر تون مهمه و بادی لنگوئج تون من باید هدینگ مچینگ رو درس بدم موضوع چندان سختی نیست اون قدر ها هم آسون نیست ولی. بیشتر از اون استرس امتحان کتبی رو دارم امتحانی که قراره کل گرامر انگلیسی و کل کالوکیشن ها رو در بر بگیره به علاوه کامن میستیک ادونسد 😫😓😨در حد مرگ استرس دارم برام دعا کنین 

رومی زنگی
۰۸مرداد

از وقتی رفتم کلاس اول مادرم به شدت روی دیکته وسواس داشت و اگرچه نمره ای به جز ۲۰ هیچوقت براش قابل قبول نبوده و نیست اما در مورد دیکته و غلط های املایی همیشه می‌گفت اگر میخوای آدمی بشی که غلط غلوط بنویسی ترجیح میدم دیگه نری مدرسه اصلا! و این جوری شد که من هم به شدت حساسم نسبت به غلط های دیکته ای و نگارشی و تلفظ مثل امروز که توی مترو آقایی که سفره یکبار مصرف می‌فروخت و داد می‌زد که پُرفَراژ هم داره و شرایط طوری نبود بهش تذکر بدم و فقط حرص خوردم یا حتی دخترعمه خودم که لیسانس ادبیات فارسی داره ولی هنوز میگه میز رو چیندم به جای میز رو چیدم. میدونین نظر شخصی من اینه که اگه قرار باشه تحصیلات آکادمیک کوچکترین کمکی به رشد شخصیت ما در هر بعدی نکنه عملا صرفا دور ریختن وقت و هزینه است و هیچ حسابی نمیشه روش باز کرد. 

من خودم هنوز هم ممکنه پر باشم از اشتباهات نگارشی یا حتی گاهی سهوا املایی اما همه سعیم همواره بر اینه که بی غلط یا حداقل کم غلط بنویسم. 

رومی زنگی
۰۵مرداد

شب ها تا دیروقت بیدارم و فکر و خیال امونم نمی‌ده اونقدر فکر میکنم که مغزم داغ می‌کنه و درنهایت نزدیکی‌های صبح بیهوش میشم ، اما توی خواب هم فکر و خیال باز امونم نمی‌ده و تا صبح خواب های آشفته امتحان و درس و... میبینم. نتیجتا صبح ها که بیدار میشم انگار کوه کندم و ذهن و جسمم به شدت خسته و آزرده است. هزار و یک کار برای انجام دادن دارم ولی دست و دلم نسبت به زندگی و شور و نشاطش یخ کرده و نمی‌دونم تو زندگی چند چندم با خودم 

رومی زنگی
۰۵مرداد

پنج شنبه ها کیلومترها می‌کوبیدم می‌رفتم کلاس آیلتس تا قبل از اون فقط اطلاعاتی که علیرضا از آیلتس -که دوسال پیش برای رفتنش به انگلیس باید میداد-  بهم داده بود رو داشتم و یکی دو مورد ریدینگ باهاش حل کردم اون موقع که راه بیفته آیلتس به اون سختی که فکر میکردم نبود حتی درس دادنش البته ریزه کاری های خاص خودش رو داره ولی کلاس تموم شد با همه خوبی ها و بدی‌هاش و الان ما یه امتحان داریم با یه دمو و بعدش هم یه امتحان دیگه البته تا کوآلیفای بشیم واسه تدریس امیدوارم بتونم از پسش بربیام برام دعا کنین دوستان خوبم 

رومی زنگی
۰۲مرداد

حقوق آموزشگاه نزدیک دانشگاه رو که باید آخر خرداد می‌گرفتم و نتونستم واسه امضای حقوق برم تازه برام ریختن بعد دو ماه دستمزدم یه کم از نصف نیم میلیون تومان بیشتره در نتیجه هیچ کار میجر و خاصی نمیتونم باهاش کنم امیر خیلی دوست داشت این تابستون راه به راه  سریال نگاه کنیم منم اشتراک فیلیمو خریدم و نشستیم به هیولا دیدن به وضوح دیدم که روحیه کسل امیر بهتر شد و روحیه داغون خودم. به مرحله ای رسیدم که حتی نمی‌دونم چی ممکنه خوشحالم کنه و از این کسالت درم بیاره؟! 

رومی زنگی
۲۸تیر

خواب بودم ولی اونقدر واضح بود که نمی‌خواستم از خواب بلند بشم خونه م.ژ. که همیشه دور هم جمع می‌شدیم من از بیرون اومدم و خوابیدم م.ژ. از اون لوبیا پلوهای خوشمزه درست کرده بود و خودش هم میخورد . همه مون خدا رو شکر میکردیم که می‌تونه بخوره و اون می‌گفت شفام رو از خدا گرفتم همون موقع که رفتیم مکه و ما همگی از حضور م.ژ. خوشحال بودیم و گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم خیلی خواب خوبی بود خیلی ولی افسوس که خواب بود افسوس که با باز کردن چشمام پرت شدم توی دنیای بدون م.ژ. چقدر وجودت میتونست نازنین باشه که بعد ۴ سال هنوز فکر و یادت آتش میزنه به قلب و روح و تک تک اجزای وجودم ، چرا توی این دنیای بی رحم و مسخره تنهامون گذاشتی مادرم هنوز به مادرش نیاز داشت چرا اینقدر زود رفتی نازنینم همه سلولهام واسه یه لحظه بغل کردنت له له میزنه اما افسوس که نیستی . نیستی تا موفقیت هام رو ببینی و پز تنها نوه دخترت رو بدی ، فقط برام دعا کن دعا کن توی این زندگی لعنتی دووم بیارم بدون تو البته خودم اصراری ندارم و دوست دارم هرچه سریعتر بیام پیشت خدایا چرا م.ژ. رو آزمون گرفتی من هنوز بهش احتیاج داشتم 

رومی زنگی
۲۵تیر

کلاسی که گفته بودن با ۶ نفر نهایتا شروع به کار می‌کنه ۸ نفر رو توش ثبت نام کردن و اعتراض زبان آموزها بلند شده که یعنی چی به ما گفتین 6 نفر نهایتا و از همه جالبتر خانم الف ر که حدود ۴۵ سال سن شون هست و از دماغ فیل افتادن و بعد از جلسه معارفه که جلسه اول بوده رفتن گفتن این خانم معلم ما تمام وقت فارسی حرف میزد. امروز آقای ح صدام زدن و گفتن من که به شما اعتماد کامل دارم فقط حواستون باشه به این خانم ظاهراً آدم ناراحتی هستن . خشکم زد اصلا ! نمی‌دونستم حتی به چی متهم شدم ؟! خودمو جمع و جور کردم و رفتم سر کلاس یه سری بچه های دوست داشتنی کلاسم من جمله دنیا و آتنا دوقلوهای دوست داشتنی بودن و اون خانوم نیومده بود خوشحال شدم که نیومده که نیم ساعت با تأخیر با کلی ناز و اطوار خرامیدن و اومدن تو. به روی خودم نیاوردم که این همه پشت سرم صفحه گذاشتن 

رومی زنگی
۲۴تیر

یکی از انجمن های دانشکده توی تابستون یه دوره پری کلینیک گذاشتن که سال بالاییا پرزنت میکنن مطالب رو امروز اولین جلسه اش بود. صادق هم که به تازگی رای آورده و وارد این انجمن شده کلی ذوق داشت و از این طرف به اون طرف می‌پرید( اگه بگم من با بیشترین رای بچه ها اولین نفر ورودی بودم که وارد شورای مرکزی یه انجمن دیگه شدم ریا میشه آیا؟!😅🙈) جلسه شروع شد و آقای کاف ورودی ۹۴ که داشت پرزنت میکرد گفت یه سری اصطلاح رو بهتون بگم شاید نا آشنا باشه براتون ، جالبه براتون بگم که توی اون جلسه فقط بچه های ۹۷ نبودن از بچه های سال های بالاتر هم بودن اما بدیهی ترین اصطلاحات کلینیکال رو نمی‌دونستن مثلا نکروز یا پلی اوری . اون قدر که آقای کاف گفت خانم شما ورودی چندی چرا همه چی رو میدونی ؟! میخواستم بگم داداش اینا خیلی تعطیلن وگرنه من اون قدر ها هم نمی‌دونم 🤦🤦🤦🤦

رومی زنگی
۲۱تیر

دیشب خواب خانم اُ رو دیدم معلم ادبیات فارسی اول و دوم دبیرستان . خانم اُ هیکل بسیار درشتی داشتن و قد 170 و بسیار رعب و وحشت ایجاد میکردن موقع درس پرسیدن و موقعی هم که کامل درس رو بلد بودی میگفتن برو بشین ولی پررو نشو خلاصه که اسم خانم اُ همواره برای من با رعب و وحشت همراه بود . دیشب خواب دیدم که امتحان ادبیات داریم ولی انتهای امتحان 5 نمره از آناتومی سوال دادن منم هرچی میگفتم خانم شما آناتومی از کجا بلدین می‌گفتن من دانشجوی پزشکی بودم انصراف دادم و بعدش ترسناک می‌خندیدن در حال قالب تهی کردن بودم که از خواب پریدم و خداروشکر کردم که همش خواب آشفته ای بیش نبوده 😪😓😢

رومی زنگی
۲۰تیر

تعطیلات واقعی واقعیم کمتر از یک هفته است که شروع شده و من دارم سعی میکنم از لحظه به لحظه اش استفاده کافی و وافی ببرم ، دارم کلاس های آموزش مدرس آیلتس میرم و سه روز در هفته هم برای تدریس زبان میرم قرار بود اون یکی سه روز هفته رو هم برم اون یکی آموزشگاه که کلاس های اون یکی آموزشگاه ( که فعلا صرفا جهت نگه داشتن در آب نمک دارم میرم و خیلی اتمسفرش رو دوست ندارم ) به حد نصاب نرسید خداروشکر. الان اینجوریه که روزی یک ساعت تا یک ساعت و نیم  ایتالیایی و اسپانیایی میخونم و دوره میکنم. کتاب میخونم و زبان انگلیسی صد البته . هنوز به فیلم دیدن نیفتادم و وای از اون روزی که بیفتم به سریال و فیلم دیدن که دیگه ارتش سرخ چین هم جلودارم نیست 😅 دلم میخواست جزوه درس های ترم بعد رو توی تابستون یه ورقی میزدم این سری که برم دانشکده حتما جزوه کنترل کیفی و باکتری اختصاصی رو میگیرم هیچوقت توی مخیله ام نمی‌گنجید که یه روزی این همه  به دامپزشکی علاقه مند بشم دارم حساب کتاب میکنم که اگر بتونم پنج ساله یا پنج سال و نیمه تموم کنم خیلی عالی میشه 

رومی زنگی