آخرین روزی که رفتم دانشگاه دوشنبه بود و ساعت 8 شب رسیدم خونه دیروز و امروز تا ساعت 12 ظهر خواب بودم و تازه وقتی بیدار میشدم بازم دلم میخواست بخوابم. این رخوت و سستی به قدری روی اعصابم بود که دلم میخواست خودمو یه فصل بزنم. از ساعت 6 عصر امروز تازه یکم جون گرفتم و یه پارت آمینو اسید و پروتئین رو از بیوشیمی خوندم. الانم باز خوابم میاد و فوبیای اینو دارم که صبح چشمامو باز کنم و ببینم باز 11-12 ظهره ! از استرس امتحانا دارم قالب تهی میکنم ولی از طرفی هم همش خسته ام و خوابم میاد و نمیتونم اونطوری که دلم میخواد درس بخونم😰😰😰 این قافله عمر هم که عجب میگذرد!!😩😩😩
+با غرور خاصی به هانیه سال بالایی میگم آمار عملی کامل شدم یه لبخند ژکوند تحویلم میده و میگه تئوریش رو بخون معدلت رو نیاره پایین منم عملیش رو کامل شدم ولی در نهایت 12.75 شدم 😰😰😰من هیچ من نگاه...😐😐😐