رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی
۱۳دی

آخرین روزی که رفتم دانشگاه دوشنبه بود و ساعت 8 شب رسیدم خونه دیروز و امروز تا ساعت 12 ظهر خواب بودم و تازه وقتی بیدار میشدم بازم دلم میخواست بخوابم. این رخوت و سستی به قدری روی اعصابم بود که دلم میخواست خودمو یه فصل بزنم. از ساعت 6 عصر امروز تازه یکم جون گرفتم و یه پارت آمینو اسید و پروتئین رو از بیوشیمی خوندم. الانم باز خوابم میاد و فوبیای اینو دارم که صبح چشمامو باز کنم و ببینم باز 11-12 ظهره ! از استرس امتحانا دارم قالب تهی میکنم ولی از طرفی هم همش خسته ام و خوابم میاد و نمیتونم اونطوری که دلم میخواد درس بخونم😰😰😰 این قافله عمر هم که عجب میگذرد!!😩😩😩

+با غرور خاصی به هانیه سال بالایی میگم آمار عملی کامل شدم یه لبخند ژکوند تحویلم میده و میگه تئوریش رو بخون معدلت رو نیاره پایین منم عملیش رو کامل شدم ولی در نهایت 12.75 شدم 😰😰😰من هیچ من نگاه...😐😐😐

رومی زنگی
۰۷دی

به قول دکتر ب استاد تمام دانشکده و استاد آمار تئوری مون یکی از موهبت هایی که ما ازش برخورداریم اینه که سیلابس درس های دامپزشکی ریوایز شده و نیم واحد آمار عملی اضافه شده. دکتر الف استاد عملی آمار هم که ماه بودن واقعا فقط مشکل من با خود درس آماره که الان بعد یه ترم به قول برره ای ها باید از خودم بپرسم این که وگفتی یعنی چه ؟! اصولا فکر کنم 90% مردم دنیا مثل من فکر میکنن که آمار اساسا درس مزخرفیه اصلا یه وقت توهین نشه به دوستانی که دارن آمار میخونن ها من قصد جسارت ندارم ولی اصلا فاز کسی که بنیان گذار این علم بوده رو متوجه نمیشم. 

از صبح توی تلگرام جواب بیش از 10 نفر رو دادم که ازم سوال میپرسیدن و بهشون هم میگفتم که یه سری چیزا رو خودم مطمئن نیستم و باید فردا از دکتر الف قبل امتحان بپرسیم خلاصه که امیدوارم این 5 نمره بخیر بگذره 

دوستان نازنینم خیلی التماس دعا دارم ازتون دعام کنین فردا امتحانمو خوب بدم مرسی 

رومی زنگی
۰۶دی

از امروز صبح نمیتونم خوابی که دیدم رو هضم کنم خواب دیدم که رفتم یه جشن تولد دخترونه (اولین و آخرین جشن تولدی که رفتم کلاس چهارم دبستان بودم) اونجا یکی از دوتان دوران دبیرستانم گفت بیا میخوام با یکی آشنات کنم رفتیم و یه دختر خانمی بود بهش گفتم من x هستم باهام دست داد و گفت منم x هستم از یکی بودن اسمش با من نزدیک بود شاخ دربیارم چون  هم اسم هم فامیلش با من یکی بود دوستم که ما رو به هم معرفی کرد رفت و من موندم با این آدم ترسناکی که اسم و فامیل من رو داشت و بهم گفت خیلی وقته منتظرت هستم کجا بودی کلی حرف باهات داشتم و من لحظه به لحظه بیشتر میترسیدم و یک لحظه یهو گفت من خود تو ام میخوام باهات حرف بزنم که من با یه جیغ بنفش و بالش خیس از عرق از خواب پریدم هنوز هم بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه 😰😰😰😰😰 تعبیرش چی میتونه باشه به نظرتون؟؟!!

رومی زنگی
۰۶دی

دیروز کلاس جنین قرار بود دوجلسه ای برگزار بشه که هفته بعد کلاس نداشته باشیم و حدس بزنید مبحث چی بود؟ تشکیل دستگاه گوارش و Urogenital 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️ اونجا که رسیدیم به تشکیل جوانه تنفسی یهو دکتر ص رو کردن به من و گفتن خب بگو ریه راست چند تا لوب داشت با ترس و لرزو تتمه چیزهایی که از آناتومی انسانی یادم بود گفتم سه تا لوب که یهو استاد گفتن آها یادم نبود تو آناتومی 2 پاس نکردی با یه قیافه له شده گفتم نه استاد و استاد با یه لبخند نسبتا مهربانانه که کاملا از دکتر ص بعید بود گفتن : خیلی خب حالا چرا میترسی؟! همونجا تو دلم گفتم آخه شما از ملک الموت هم ترسناکتری چطوری میشه ازتون نترسید آخه ؟! کلاس که تموم شد احساس میکردم تو سیاره اورانوس سیر میکنم قرار بود بعدش بریم سینما اما زنگ زدم خونه و دیدم مادرم و امیر هنوز خوابن کلی اعصابم خرد شد و راه افتادم سمت خونه توی راه خونه احساس میکردم دارم از درد میمیرم رسیدم خونه دوتا قاشق غذا خوردم و سه تا قرص مسکن تازه یادم افتاد اخلاق سگیم مال چی بود به قدری حالم بد بود که حدس میزدم این بار از اون دفعه هایی باشه که کارم به سرم و اینها برسه اما خداروشکر قرص ها تاثیر کرد و تا رسیدیم به سینما حالم بهتر شد فیلم بمب یک عاشقانه رو دیدیم و به نظر من خیلی جالب و قشنگ بود بعدش که برگشتیم خونه مادرم ماشین رو کج پارک کرده بود بهش گفتم گفتن دیگه خیلی خسته ام بهتر از این نمیتونم گفتم سوییچ رو بده خودم جابجا میکنم امیر یه پوزخندی زد و گفت نمیتونی بابا لجم دراومد گفتم مگه جلبکم ؟! برو اونور ببینم نشستم و ماشین رو درست و صاف پارک کردم و به امیر گفتم چطوره؟ گفت آفرین خوبه؟ گفتم بار آخرت باشه خواهرت رو مسخره میکنیا. وقتی اومدیم بالا و به اینترنت وصل شدم تازه خبر چپ کردن اتوبوس علوم تحقیقات رو خوندم و نابود شدم اصلا مثل ابر بهار اشک میریختم و همش میگفتم آخه چرا طفلکیا باید اینجوری بشن ؟! خلاصه که تا شب حالم گرفته بود اساسی خدا رحمتشون کنه کسانی که توی این سانحه از دست رفتن 😔😔😔

رومی زنگی
۰۳دی

امروز آخرین جلسه آناتومی عملی با دکتر ص بود. نسبت به اوایل ترم باهامون یه کم نرم تر شدن. وقتی یه سری از بچه ها رو بردن که لام نخاع رو زیر میکروسکوپ ببینن، رزیدنت ها یواشکی بهمون گفتن که دکتر میگه این ورودی خیلی بچه هاش اکتیون البته جلسه قبل به خودمون هم یه تعریف های ریزی گفته بودن مثلا گفته بودن که شما اولین ورودی هستین که مغز و نخاع رو درست حسابی خوندین اومدین سرکلاس و خب نگم که ما چقدر ذوق مرگ شدیم. از شنبه بعدی امتحان های عملی شروع میشن و من از استرس در حال قالب تهی کردن ام :/ نمیدونم از کجا شروع کنم و نمیدونم اصلا تهش قراره چی بشه فقط از یه چیز خوشحالم اونم این که وقتی برای بار اول ترم یک بودم هیچ درسی رو دوست نداشتم ولی الان حداقل قراره برای درس هایی بیدار خوابی بکشم که  تا 90 درصد دوستشون دارم و همین دلم رو قرص میکنه 

خدایا میشه دلم قرص باشه تا تهش؟ میشه کمکم کنی لطفا ؟

رومی زنگی
۳۰آذر

امروز صبح طبق قرار قبلی که داشتیم رفتیم خونه ای که یکی از عمه هام ییلاق شمال شهر اجاره کردن توی راه جاده برفی بود و من ذوق مرگ اونجا که رسیدیم علاوه بر بچه ها و نوه های عمه ام یکی دیگه از عمه هام هم بودن. جایی که اجاره کردن در حد دوتا اتاق خیلی کوچیک و یه آشپزخونه نُقلیه ولی عمه و دخترعمه هام اونقدر به ما محبت دارن که من اونجا رو خیلی دوست دارم. علاوه بر 3 تا بچه کلاس اولی دختر عمه هام حسام یک ساله و یکتای 3 ماهه هم توی جمع مون بودن که باعث میشد صدا به صدا نرسه ولی به قول کریستینا که به مردیت میگفت بچه ها toxic اند و مسمومت میکنن منم با دیدن بعضی از بچه ها (من جمله حسام و یکتا) قشنگ مفهوم اون جمله اش رو متوجه میشم 😅 از اول تا آخر یا یکتا بغلم بود و داشتم باهاش بازی میکردم یا حسام و اینجور موقع ها به سرم میزنه که کلا بیخیال هرچی که تا الان خوندم بشم و شوهر کنم و با عشق برای 4 تا بچه مادری کنم فقط که البته با چیزی که همیشه درسرم پروروندم متفاوت خواهد بود. 

وقتی برگشتیم خونه فال حافظ گرفتیم و حافظ جان فرمودند که غصه نخورو حل میشه هرچند که تا الان برات خیلی سخت بوده 😅😄


رومی زنگی
۲۸آذر

کل دیشب رو داشتم خواب های استرس آور از قبیل اینکه جای کمدها رو عوض کردن و من آناتومی عملی دارم و به کلاس نرسیدم و دارم اشک میریزم و دنبال کمدم می گردم دیدم 😩😩 صبح که بیدار شدم انگار کوه کنده بودم یواش یواش امیر و مادرم رو هم بیدار کردم و رفتیم بیرون که یه سری کارها انجام بدیم علیرضا تازه برگشته بعد از 4 ماه و دلم واقعا برای دیدنش پرکشیده بود رفتیم دیدیمش و اونقدری برامون از خاطره های اون کشور تعریف کرد که مرده بودیم از خنده عضلات زایگوماتیکوس مون دیگه تو حالت منقبض باقی مونده بود کلی روحیه مون عوض شد و برگشتیم خونه دوباره منم و یه اتاق نامرتب و یه عالمه بیوشیمی و جنین نخونده 

رومی زنگی
۲۵آذر

از دانشگاه و بعدش هم کلاس زبان تا رسیدم خونه ساعت 7 شب بود پیژامه عزیزدلم رو پوشیدم و همینطور که روی مبل دراز کشیده بودم شروع کردم خوندن جزوه مغز. همینطور که داشتم پروزنسفال و مزنسفال و رومبنسفال و بخش های مختلفش رو واسه خودم توضیح میدادم اصلا نمیدونم چطور شد که خوابم برد خواب دیدم توی یه کنفرانس نوروساینس شرکت کردم و دارم یه مقاله پرزنت میکنم اینقدر خوابم واضح بود که همونجا هم میگفتم وااای اگه قسمت های مختلف رو فراموش کنم چی ؟ من تازه اینا رو خوندم اما به خوبی و تازه به زبان انگلیسی ! پرزنت کردم و همه ایستاده برام دست زدن 😅😅😅 با صدای زنگ در 6 متر از جام پریدم و شاهد دود شدن و به هوا رفتن رویای شیرینم بودم 😑😑😑😑😑


+نوروآناتومی درسی است بسیار پیچیده با این حال بازم خیلی دوستش دارم 

رومی زنگی
۲۳آذر
امروز علی رغم میل باطنیم و صرفا به خاطر احترامی که برای عمه پدرم قائل هستم مجبور شدم به مهمونی که برگزار کرده بودن برم. حتما همه تون متوجه میشین وقتی میگم یه جو awkward و عجیبی حاکم شد و مادرم هم اون طرف مشغول صحبت بود که دختر دایی پدرم من رو گیر انداخت و با یه لبخند wide open - شما دانشجویی؟
-بله.
-چه رشته ای؟
-دامپزشکی.
-اونوقت کدوم دانشگاه؟
_فلان دانشگاه مثلا (اصلا مگه فرقی هم میکنه😑😑)
-سال چندمی؟(پتانسیلش رو داشتم بزنمش اینجا)
- من لیسانسم رو گرفتم مجددا دارم میخونم 
- وا؟! حالا چرا رفتی این رشته اصلا بهت نمیومد اهل اینجور رشته ها باشی 
-😐😐😐😫😫😫😡😡😡😡  
سوال اول: شما اصلا من رو گاهی وقتا سالی یک بار هم نمیبینی و موقعی که میبینی این همه باید منو بازجویی کنی آیا؟
سوال دوم: مگه رشته مون چشه ؟ 
سوال سوم: منظورتون از اینجور رشته ها چیه ؟! 
سوال چهارم: من توی عمر 26 ساله ام کلا 5 تا برخورد هم در مجموع با شما نداشتم چطوری متوجه شدین من به درد چه رشته ای میخورم یا نمیخورم آخه؟!
+دهن آدمو باز میکنن 😒😒😒😡😡😡
رومی زنگی
۲۱آذر

ای کسانی که توانایی بیان تون زیر خط فقره و همش ام ام میکنین شما رو به هرچی میپرستین قسم میدم که معلم یا استاد دانشگاه نشین please 😢😢😢 آخه دانش آموز یا دانشجوی بدبخت چه گناهی کرده که بعد از گوش دادن شش دنگ سر کلاس و پس از گوش دادن ویس شما باز هم نمیتونه دوزار مطلب یاد بگیره بس که شما قشنگ و دست هم مطالب رو بیان میکنید 😩😩😩

رومی زنگی