به وقت چهارشنبه
چهارشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۴ ب.ظ
کل دیشب رو داشتم خواب های استرس آور از قبیل اینکه جای کمدها رو عوض کردن و من آناتومی عملی دارم و به کلاس نرسیدم و دارم اشک میریزم و دنبال کمدم می گردم دیدم 😩😩 صبح که بیدار شدم انگار کوه کنده بودم یواش یواش امیر و مادرم رو هم بیدار کردم و رفتیم بیرون که یه سری کارها انجام بدیم علیرضا تازه برگشته بعد از 4 ماه و دلم واقعا برای دیدنش پرکشیده بود رفتیم دیدیمش و اونقدری برامون از خاطره های اون کشور تعریف کرد که مرده بودیم از خنده عضلات زایگوماتیکوس مون دیگه تو حالت منقبض باقی مونده بود کلی روحیه مون عوض شد و برگشتیم خونه دوباره منم و یه اتاق نامرتب و یه عالمه بیوشیمی و جنین نخونده
۹۷/۰۹/۲۸