رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی
۲۹آبان

از بیست و دو سه سالگی به بعد همیشه برام سوال بود که مرز کوتاه اومدن و نیومدن والدین کجاست؟ مثلا وقتی دختر یا پسر نوجوون شون میگه میخوام برم بانجی جامپینگ باید اجازه بدن یا نه؟ یا مثلاً تحت شرایط خاصی اجازه بدن. چون خودم توی دوران نوجوونیم زیاد پر شر و شور نبودم نمیتونم یه سری چیزها رو هضم کنم. همین الان وقتی میرم با دوستام بیرون مادرم هزار بار زنگ میزنه و نگرانه. به گمانم این میزان دلواپسی هم عادی نباشه ولی نمی‌دونم کجا میشه و اصلا باید کوتاه اومد و آزادی داد و کجا باید سفت و سِوِر ایستاد و گفت نه. میبینین! همون‌طور که گفتم من والد خوبی نمیشم 

رومی زنگی
۲۸آبان

یادمه موقعی که سوم راهنمایی(هشتم کنونی!) بودم به مادرم گفتم نمیشه من دیگه درس نخونم؟! بسه دیگه ۸ سال اومدم مدرسه کجای کار رو گرفتم مادرم یه جوری که هم باورش شده بود هم نه شروع کرد واسم توضیح دادن. امروز نیاز دارم باز یه نفر برام توضیح بده کجای زندگی وایسادم بعد ۱۸ سال درس خوندن. یکم شرایط برام سخت شده و نمی‌دونم راه درست چیه و کجاست 

رومی زنگی
۲۸آبان

یکی از عادات بدی که دارم اینه که مثل مرغابی همش دوش میگیرم زمستون و تابستون هم نداره و نتیجتا توی پاییز و زمستون که هوا سردتره فرت و فرت مریض میشم. هفته پیش همش آبریزش بینی داشتم که گفتم همش مال سرماست و اهمیت ندادم خلاصه. امشب یهو حس کردم که انگار یه خرده ای حالم سنگینه بازم به روی خودم نیاوردم و خودمو بستم به ویتامین سی. فردا بعد از کلاس هام اگر وقت کنم میرم دکتر بی سر و صدا چون کافیه الان مادرم متوجه بشه ربطش میده به یک ماه پیش که صبح قبل دانشگاه رفته بودم حمام! فعلا شما دعا کنین حالم سنگین نشه لطفا ⁦🤦🏻‍♀️⁩

رومی زنگی
۲۳آبان

اصلا یادم نبود آخرین باری که اومدم اینجا کی بوده 

الان که تاریخش رو دیدم یاد اون روزهای پرالتهاب دوباره برام زنده شد

خداروشکر که تموم شدن و با خوبی تموم شدن 

مادرم جراحی شدن و حالشون خوبه ممنون از همه که نگران بودن 

براتون دعا میکنم هیچ وقت شرایطی که من تجربه کردم رو تجربه نکنین 

برام دعا کنین هیچوقت دوباره چنین شرایطی رو تجربه نکنم

ممنونم از همگی 

رومی زنگی
۱۹مهر

مادر را باید قاب کنی و در امن‌ترین کنج دلت روی طاقچه بگذاری

مادر اگر فقط مادرت باشد که جای خود، وای به روزی که همه کس ات مادرت باشد 

وای به روزی که مادرت مادرش را از دست داده باشد و تو بخواهی برایش مادری کنی 

وای به روزی که رفیق و همدم و یار روزهای سختت شود 

اونوقت باید توی حساب زندگیت پس‌اندازش کنی چون حضورش بدجوری پررنگه و اگر یه خار به پاس فرو بره میخوای دنیا نباشه 

امیدوارم به پای هیچ مادری حتی خار هم نره 

سلامتی همه مادرها که موجودات عجیب غریبی ان 

رومی زنگی
۰۶مهر

خدایا نمی‌دونم به چه زبونی بگم من مادرم رو فقط از خودت میخوام 

حتی شده امشب جون منو بگیر و خلاصم کن 

من فقط سلامتی مادرم رو می‌خوام 

فقط میخوام همه این مشکوک بودنا هیچی باشه 

رومی زنگی
۰۲مهر

مادرم رو فرستادم چکاپ 

احتمالا یه عمل جراحی پیش رو داره و یه microcalcificationهای خوش خیمی توی breast اش که باید بریم پیش جراح عمومی تا بهمون بگن چه کار کنیم بایوپسی لازم داره یا نه ؟ خیلی خیلی نگرانم و گریه امونم رو بریده خدایا خودت محافظ و مراقب مادرم باش. همه عشق و امید زندگیمه خودت از همه چیزهای بد حفظش کن و به دل لعنتی بیتاب من آرامش بده تو که سرچشمه آرامشی 

رومی زنگی
۲۸شهریور

مریم یه دختر موفرفری بود که روز اول تو کلاس بیولوژی دیدمش. از همون روز اول اصرار داشت که من موندنی نیستم و میخوام دوباره کنکور بدم.به نظر بزرگتر میومد هم سن و سالهای خود من بعدا فهمیدیم از من هم بزرگ‌تره. خیلی باهاش مراوده نداشتم تا این اواخر که خودش هی اومد در مورد کنکورش گفت و شنید. رتبه اش هزار و خرده ای شد و در نهایت دانشگاه آزاد قبول شد توی دلم یه وقتایی بدجوری بهش حسودی میکردم تا این که متوجه شدم سالها قبل پدر و مادرش رو از دست داده و الان با خواهرش تنها زندگی میکنن. اینقدر اون لحظه حالم بد بود که از خودم بدم اومد من داشتم چی فکر میکردم و واقعیت چی بود. عبرتم هم نمیشه باز همچنان زود قضاوت میکنم ⁦🤦🏻‍♀️⁩

رومی زنگی
۲۱شهریور

از مزایای تیچر نبودن همین بس که اگر تنبلیت اومد و نخواستی بری با غیبت تو یه دونه دانش آموز اتفاق خاصی نمیفته ولی غیبت تیچر اشتباه بزرگیه و نمیتونی تنبلی کنی و نری مثل همین دیروز که بنده داشتم از خستگی پرپر میشدم اما چاره ای نداشتم جز این که خودمو جمع و جور کنم و برم سر کلاس. البته خوبیش اینه که میرم سر کلاس کلا یادم می‌ره چقدر خسته بودم و با انرژی ام باز جای شکرش باقیه 

رومی زنگی
۱۶شهریور

توی جلسه نویسندگان آقای ب گفت: کدومتون رادیو۷ دیدین تا حالا؟ من و دکتر ز دستمون رو بردیم بالا. با تعجب گفت یعنی تا حالا رادیو۷ هم ندیدین؟! مرضیه گفت مگه رادیو رو هم میبینن؟ آقای ب گفت: بهتره ادامه ندیم. قرار شد برای طرح سوال بریم رادیو۷ ببینیم که با سوالاش آشنا بشیم.

افکارم به آقای ب خیلی نزدیکه حیف که نمیتونم روش کراش بزنم 😅

رومی زنگی