می بخشم ولی فراموش نمیکنم ...
پشت دانشکده یه مغازه لوازم تحریری و کپی و پرینت هست که هرکس تا الان یک بار گذرش به دانشکده افتاده باشه میشناسدش ، امروز رفتم که جزوه آز باکتری رو بگیرم نگار و دار و دسته اش که ورودی ۹۶ ان اونجا بودن داشتن جزوه ها رو بالا پایین میکردن جزوه باکتری رو گرفتم بعدش گفتم بهشون شما واسه تئوری باکتری چی میخونین ؟ که نگار با یه من من و حالت خاصی گفت ام چیزه بچه ها جزوه نوشتن گفتم آهاان خودتون نوشتین ؟ گفت آره گفتم باشه هیچی پس در حالی که خیلی عصبانی و ناراحت بودم زدم بیرون و همش داشتم به این فکر میکردم که همینا عین زالو هفته پیش افتادن روی جزوه زبان تخصصی من و من دم نزدم بعد یهو به خودم نهیب زدم که رومی جان با آدم بیشعور که نباید بیشعور وارانه رفتار کنی با اینکه از درون آتیش گرفته بودم واقعا تو همین افکار بودم داشتم میرفتم سمت مترو که سارینای عزیزدلم رو دیدم براش گفتم چی شده و چی نشده اونم گفت اینا اینقدر سطحی نگرن تو نباش و یکم حرف زدیم و من اومدم خونه و سارینا رفت دانشکده. من جوونی و خامی نگار و دار و دسته اش رو بخشیدم ولی بعید میدونم بتونم فراموش کنم ولی دیگه نمیذارم منو احمق فرض کنن