هفته بدون تعطیلی😐
هفته ای که گذشت آخرین هفته ای بود که با دکتر ز کلاس داشتیم البته این ترم و من به شدت دلم براشون تنگ میشه 😔 و از فردا آناتومی مون با دکتر ص ادامه پیدا میکنه که خدا خودش بخیر کنه. این هفته رو فقط به امید آخر هفته اش پشت سر گذاشتم که پنج شنبه رو رفتم کارگاه مقاله نویسی و در راه برگشت از اون موسسه بهم زنگ زدن گفتن جمعه work shop ئه و الزامیه شرکت توش دیگه دلم میخواست بزنم زیر گریه آخه لعنتیا یه روز بذارین مال خودم باشم 😩 جمعه صبح وقتی بیدار شدم از خستگی رو به موت بودم قشنگ سرم درد میکرد و اگر پیگیری های مادرم نبود میپیچوندم اما وقتی تو اون بارون قشنگ زدم بیرون یه کم حالم بهتر شد ورک شاپش هم مفید بود واقعا ولی به محض اینکه رسیدم خونه دوباره تمام خستگی های عالم جمع شد توی جونم و تا غروب خوابیدم و درس بی درس کلا این هفته !😩 الانم خوابم نمیاد اما طبیعتا حس درس هم ندارم خدایا خودت کمکم کن باز دوباره دارم طفلکی میشم