خدایا چرا تا من میام دلگرم بشم....😔😩
دیروز کلاس آناتومی عملی در بدو ورودمون قبل از اومدن استاد دیدیم رزیدنتها یه سگ و یه گاو فیکس شده درسته رو گذاشتن رو دو تا میز مجزا و با اسکالپل افتادن به جون شون بگذریم از در سردخونه که وقتی باز شد دوباره حال همه مون رو خراب کرد. از سر کنجکاوی رفتیم بالاسر گاوه که داشتن عضلات سر و صورتش رو جدا می کردن و مرتبش میکردن برای درس یکی دوهفته بعد ما. آقای رزیدنت با یه حالتی که نه شماها اینکاره نیستین گفتن دامپزشکی رشته کثیفیه بوهای خوبی رو قرار نیست استشمام کنین از الان که ترم یکین حواستون باشه یهو نیاین ترم 5-6 بگین ما نمیدونستیما 😐😐 همونجا دست و دلم یخ کرده بود ده بار حس کردم الاناس که حالم بهم بخوره اما بازم خودم رو کنترل کردم خیلی .همه متوجه حال داغونم شده بودن بچه ها میگفتن چی شدی تو آخه یهویی و من فقط لبخندهای سرد تحویل شون می دادم. در گوش زهرا گفتم آموزش تا ساعت چند بازه ؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت واسه چی ؟ تا سه و نیم فکر کنم هستن. گفتم میخوام همین الان پاشم برم انصراف بدم. زهرا گفت: برو بابا دیوونه تو هم یه چیزیت میشه ها!! آخه واسه چی گفتم خودم هم نمیدونم حالم خرابه. با هر بدبختی بود کلاس تموم شد و اومدیم دیدیم بعله زهرا و س که با هم کمد دارن کلید کمد رو گذاشتن توی کوله پشتی هاشون و کوله پشتی ها رو توی کمد و ... خلاصه از انتشارات تونستیم یه چکش بزرگ بگیریم از بوفه هم یه دم باریک و یه پیچ گوشتی. هرکاری که به ذهنتون برسه کردیم اما قفله باز نشد هی بهشون میگم پاشید بیاید بریم با هم الان مسئله اصلی پوله که من دارم مشکلتون چیه؟ اما اونا گفتن تا در کمد باز نشه نمیایم خلاصه بعد یک ساعت ور رفتن با قفل و امتحان همه روش هایی که توی اینترنت بود و زنگ زدن به کلید ساز خانم دکتری که اتاق شون پشت کمد مذکور بود زنگ زدن به یه آقایی که بیان برای کمک بهمون آقاهه نجار بودن گویا خلاصه اومدن و ایشون هم که کلی اکسپرت بودن یه نیم ساعتی طول کشید تا تونستن بشکنن قفل در رو. بعد از یک ساعت و نیم بالاخره در کمد باز شد و بچه ها تونستن وسیله هاشون رو بردارن و بریم سمت خونه هامون رسیدم خونه مثل انار بغضم ترکید و اونقدر حالم خراب بود که مادرم کلافه فقط نگاهم میکرد و میگفت چی شده آخه ؟ ساعت 9 با مادرم داشتیم شیدایی میدیدیم که من روی مبل خوابم برد و نمیدونم کی مادرم بیدارم کرد که برم سر جام بخوابم. خوابیدم تا 8 صبح ولی تا صبح هم همش خواب های اعصاب خرد کن دیدم نمیدونم باز چه مرگمه.