...piling up
احساس میکنم تک تک بیت های حافظه ام پرشده و دیگه جایی برای کسب کردن و به خاطر سپردن اطلاعات جدید نداره. از درس های این ترم فقط آناتومی رو تا اینجا با کلاس پیش اومدم اونم از بس که دوستش دارم ، بیوشیمی فصل ها داره یکی پس از دیگری pile up میشه و بیولوژی و آمار رو هم ای بگی نگی خوندم. امروز کلاس بیوشیمی داشتیم و یهو دیدیم که یه استاد کاملا جدید اومد تو کلاس یکم شبیه معلم های مدرسه بود تا استاد. درس دادن شون هم چندان تعریفی نداشت وقتی توی آزمایشگاه استاد اصلی که از اول ترم اومده بودن رو دیدیم ازشون پرسیدیم که شما دیگه تشریف نمیارین و گفتن که خیر و یه چیز عجیب دیگه هم گفتن و اون اینکه تا آخر ترم علاوه بر خانم دکتر 2 تا استاد دیگه هم برای ندریس اضافه میشن 😢 واقعا نمیدونم چنین درسی رو چه شکلی قراره امتحان بدیم آخر ترم ؟! بیوشیمی در عین جذاب بودن اصلا جذبم نمیکنه برم بخونمش لعنتی رو 😒 تازه یک ماه از ترم گذشته و من نمیدونم این همه مطلب تو ذهنم میمونه تا آخر ترم یا نه ؟ درس های دامپزشکی خیلی با مهندسی متفاوته و راستش رو بخواین یه کم هول برم داشته از طرفی تقریبا همه تو دانشکده میدونن من یه لیسانس دارم و این یه کم معذبم میکنه چون احساس میکنم توقع شون تو هر زمینه ای از من بالا میره.
+امروز تو آزمایشگاه بیوشیمی ر برگه اکسل که نمودار جلسه قبل رو پرینت گرفته بودم دستم دید یه چشم غره رفت زل زد تو چشمام و گفت: ششش ازت متنفرررم 😐 با یه لبخند حرص درآر برو به جهنم نگاهش کردم و احساس میکنم دارن دشمنام یواش یواش زیاد میشن 😢