وقتی هر حرف یا عملی در آینده دور یا نزدیک علیه خودت استفاده میشه:(
خسته شدم از اینکه به خاطر کوچکترین رفتاری باید توضیح بدم. خسته شدم از بس که واسه چیزهای کوچیک توبیخ شدم . خسته شدم از بس که دلم برای خودم سوخت. خسته ام به خاطر اینکه همش توی خونه خودم هم زیر ذره بینم و همزمان همه دارن رفتارهای ریز و درشتم رو آنالیز می کنن این که علاقه ام رو میدونن و مدام نشونه و دلیل جور میکنن که به هزار و یک علت پزشک خوبی نمیشی چون فلانی و بهمانی. یه جورایی حدس می زنم این عصبانیت و کم طاقتی بیش از حدمن به خاطر PMS باشه ولی آخه کار امروزودیروزشون نیست. یه چیزایی رو به یه چیزهایی ربط میدن و موقعی که من میگم واقعا ربطی نداره سرم داد میزدن که تو متوجه نیستی خیلیم ربط داره. از این که موقع ظرف شستن با دست کفی یه لیوان از دستت سر بخوره در حالی که داری تو عالم خودت سیر میکنی اصلا و بهت بگن حواست کجاست؟ دکتر سر به هوا به هیچ دردی نمیخوره. خدایا دلم میخواد یه کم از شرایط الانم فاصله بگیرم میدونم که زندگی مستقل تو یه شهر کوچیکتر شاید سختتر باشه اما شاید بتونم خودمو پیدا کنم شاید اینطوری قدر فرشته های زندگیم رو بیشتر بدونم خدایا حتی اگر حق باهاشون نیست یه کاری کن صبر و تحملم رو بالا ببرم و چیزی نگم که دل بلوری شون رو خدای نکرده بشکنم. خدایا هرجور که خودت صلاح میدونی یه سرو سامانی به حال و زندگی بی سر و سامانم بده .