لابیرِنتی به نام زندگی!
يكشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ب.ظ
چندین ماهه یا دقیقتر بگم حدود 2 ساله که من 95% اوقات توی خونه ام و این واقعا خیلی سخت بوده برام چون تا 18 سالگی که مدرسه بعدش هم بلافاصله دانشگاه و بعد دانشگاه هم کلاس های کنکور و بعدش هم کلاس های جهاد که سه روز در هفته اش از 8 صبح تا 8 شب بود ولی من غر غرو هیچوقت یاد ندارم که از فشردگی برنامم نالیده باشم و از کلاس رفتن خسته شده باشم و به ستوه اومده باشم بلکه برعکس هدف نداشتن و بیشتر از هرچیز خونه نشینی نابودم می کنه. هرچقدر هم که همه میگن توی خونه خودت رو سرگرم کن ولی هنوزهم معتقدم هیچی مثل حضور مثبت و فعال توی جامعه حال آدم رو خوب نمیکنه. از زمستون به طور جدی دنبال کار می گردم ولی خب خیلی اتفاقات خاصی برام نیفتاد و بارها شد که خلال درس خوندنم دلم میخواست یه کاری پیدا می کردم تا بلکه روی روحیه و اعتماد به نفسم هم تاثیر مثبت داشته باشه. درست از هفته قبل که دو تا مهمان فوق العاده عزیز و مهم برام اومدن تا به اینجا برای دو تا مصاحبه مهم دعوت شدم ! یکیش رو به دلیل مناسب نبودن شرایط شغلیش کلا انصراف دادم ولی اون یکی درست روز سه شنبه است و من قرار بود از دوشنبه تا سه شنبه وقتم رو به طورکامل با مهمان هام بگذرونم چون پنج شنبه دارن برمیگردن و نمیدونم چه رمزیه که اصولا همه اتفاقات به صورت تو در تو اتفاق میفتن و درست موقعی اتفاق میفتن که در آستانه یه تغییر بزرگ هستی مثلا من تا آخر شهریور احتمالا باید دست نگه دارم تا ببینم شهر دیگه ای قبول میشم یا اصلا قبول نمیشم و این کلا شرایط رو 180 درجه میتونه تغییر بده. هنوز توی کش و قوس ام که به یه تصمیم برسم و ببینم چکار باید بکنم .
۹۷/۰۶/۰۴