پدر را صبر آخر چند باشد؟!
قراره جشن عروسی یکی از اقوام مون چند روز دیگه برگزار بشه
این که فلسفه جهیزیه چیه و چقدرش ضروریه و چقدرش غیر ضروری در این مقال نگنجد! اما خانواده این دختر گل به جرأت میتونم بگم چندین برابر توان شون برای دخترشون جهیزیه تهیه کردن اما متاسفانه پدر عروس در هفته منتهی به عروسی گرفتار زونا شده :( نمیخوام بگم که تنها اهرم فشار شوهردادن دخترشون بوده ولی قطعا بی تاثیر نبوده و حتی نقش پررنگی داشته .
از وقتی متوجه شدم آروم و قرار ندارم و همش دلم رو میذارم پیش دل دخترش خیلی شرایط سختیه اگر درد امانشون بده و بتونن بیان عروسی هیچ معلوم نیست چه تعداد از مهمون ها ممکنه مبتلا بشن به آبله مرغان یا زونا ( مثلا من و برادرم هیچ کدوم مون تا به حال آبله مرغان نگرفتیم ! ) البته من مثلا دلم میخواد هرچه سریعتر از شرش خلاص بشم شاید باورش سخت باشه ولی الان ٤-٥ ساله که هر سال کل ٣ ماه بهار استرس اینو دارم که اگه آبله مرغان بگیرم چی میشه ؟!
همینجا از هرکسی که این مطلب رو میخونه میخوام براشون دعا کنین که بتونن بیان عروسی .
+ عروسی فوق الذکر برگزار شد البته بدون حضور پدر عروس :/ چون آقای پدراون موقع زیر سرم بودن :( و فقط آخر شب گفته بودن که میان خونه عروس و داماد برای خداحافظی و راهی کردن دختر گلشون به خونه بخت . بگذریم که وقتی چشم عروس خانم تو چشم های پدرش افتاد از دور پدرش رو میبوسید و پدر خم شد و گوشه دامن عروس رو بوسید که همین صحنه بسیار رمانتیک و خاصی بود :'(( ولی واقعا پدرم حرف خوبی می زد میگفت آدم یه عمر دخترش رو بزرگ میکنه همه میگن ایشالا عروسی دخترت اونوقت درست موسم عروسی اینطوری بشه که نتونی حتی دخترت رو در آغوش بگیری و حتی نتونی تو مراسمش حضور پیدا کنی !