رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی
۱۹آبان

همیشه وقتی فصل انار میشه من برای همه خانواده انار دون میکنم میکشم تو کاسه و میدم دستشون. امیرحسین که اساسا میوه رو خودش هیچوقت نمیخوره باید قاچ کنم بذارم دهنش. صبح ها هم برای صبحونه میگه برام لقمه بگیر و براش لقمه میگیرم مسئولیت چای هم شش دونگ با منه کلا همیشه معتقدم کتری باید مدام قُل بزنه تا روح زندگی توی خونه جریان داشته باشه. مادرم بهم میگه بلبلک از بس که شلوغ میکنم و حرف میزنم اگه برم این خونه سوت و کور میشه امیرحسین دیگه صبحونه نمیخوره و مادرم حوصله نمیکنه چای دم کنه پدرم دیگه نمیگه چای نداره دختر؟! من هنوز توی اتاقم نشستم ولی هنوز نرفته یه دنیا دلتنگ شون ام خدا کمک کن بتونم با دوری شون کنار بیام و مریض نشم کمک کن وقتی من رفتم سوت و کور و ساکت نشه این خونه فصل انار واسه من داره میشه فصل دلتنگ شدن 

رومی زنگی
۰۵آبان

هنوز هم برام باورکردنی نیست که دانشجوی پزشکی شدم دانشجوی ترم یک پزشکی 

چقدر این عنوان برام غریبه چقدر هنوز باور ندارم که بعد از ۱۷ سال بالاخره دانشجوی اون رشته ای شدم که دلم میخواست 

حس آدمی رو دارم که ۱۷ سال تبعید بوده مگه تبعید فقط جزایر موریس و سیبری و کویرهای خشک و بی آب و علف ایرانه نه جونم تبعید یعنی دوری از آرزوت تبعید یعنی امیدنداشتن یعنی کشته شدن آرزو تو دلت و تماشای دست و پازدنای آخرش واسه اینکه بهت بگه من دیگه دارم واسه همیشه میمیرم و زیر لایه های روح و روانت دفن میشم تبعید یعنی قورت دادن بغض قلنبه هزارباره توی گلوت هربار که یکی از دوستات آرزوی تو رو زندگی می‌کنه و هزار تا تعبیر دیگه 

  اما وقتی وقتش برسه سیب خوش رنگی که جلوی چشمات توی هوا چرخ میخوره و تو امید نداری حتی حوالی تو فرود بیاد ولی در کمال ناباوری میاد میشینه توی دستت و از بوی خوشش مستت می‌کنه. میشه ذوق میشه خوشحالی میشه لبخند مادر در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده میشه  ذوق پدری که با دوبار ورشکستگی خودش رو جمع کرده و همه موهاش و ریش‌هاش سفید شده ولی به امید دیدن این روز خم به ابروش نیاورده میشه تبریک برادری که اینقدر ذوق زده است که نمیتونه ذوقش رو پنهان کنه 

خدایا نمی‌دونم با چه زبونی ازت تشکر کنم که بالاخره شیرینی این موفقیت رو مثل یه حلوای نرم و شیرین توی دهنم گذاشتی خیلی خیلی ازت ممنونم و ازت خواهش میکنم از این به بعد هم هوای منو داشته باش 

رومی زنگی
۲۹مهر

به اون کسی که همیشه حواسش بهم بوده حتی وقتی که بهش گله کردم که حواست هست هیچ حواست بهم نیست🥺😞

دوازده سالم بود که مهرش رو انداختی به دلم و الان شد هفده سال بعد از اون روزها و بالاخره منو چرخوندی و چرخوندی ولی دست آخر رسوندی به اون چیزی که فکر میکردی استحقاقش رو دارم. مرسی که این همه حواست بهم بود مرسی که هربار گفتم اه این دفعه هم نشد چی از جونم میخوای با لبخند نگاهم کردی و گفتی مونده هنوز صبر داشته باش وجودم مثل چینی بندزده شده بود هزار تکه بودم و هربار خودمو با چسب سرپا کردم و مثل سابق نشدم اما اکسیر عشقت بر مسم افتاد و زر شدم دیگه اثری از اون زخم ها و اون روان آش و لاش نیست منو ببخش که گاهی بهت بی اعتماد شدم و وجود نازنینت رو انکار کردم خودت خوب میدونی من از اینجا به بعد خیلی خیلی بیشتر به کمکت به مهربونیات به آغوشت نیاز دارم هوامو داشته باش مثل همیشه که من بچه پررو بودم ولی تو بی منت دوستم داشتی و در آغوشم گرفتی. لطفا حواست بهم باشه که برای جلب توجه و محبت هرکاری نکنم و خودت از خطرات پیش رو حفظم کن 

رومی زنگی
۲۳مهر

Guess what?! 

رومی زنگی
۲۶شهریور

هفته قبل در چنین روزی ...

نمی‌دونم چطور میشه 

خدایا خودت کمکم کن 🥺⁦🤲🏻⁩

رومی زنگی
۱۴شهریور

نمی‌دونم این داستان راسته یا نه ولی خوندم که وقتی کریستیانو رونالدو دانش‌آموز دبستانی بوده یه روز معلم ازشون می‌پرسه که هرکس دوست داره در آینده چه شغلی داشته باشه و رونالدو میگه فوتبالیست! معلم‌شون و چندتا از بچه‌ها میگن از هر سیصد تا بچه فقط یه نفرشون می‌تونه فوتبالیست موفقی بشه میگه من می‌خوام همون یک نفر باشم و طبیعتاً اون موقع کل کلاس مسخره اش میکنن. رونالدو الان تو فوتبال دنیا به جایگاهی رسیده که خیلی‌ها آرزوی رسیدن بهش رو دارن چون باور داشت از بین ۳۰۰ نفر جوونه میزنه و شکوفا میشه. 

من نمی‌دونم باید چند نفر رو کنار بگذارم ولی می‌دونم که منم میتونم جوونه بزنم و شکوفا بشم برام خیلی دعا کنید لطفا یه اتفاق مهم قراره بیفته ⁦🙏🏻⁩💐

رومی زنگی
۰۴شهریور

درد واژه آشناییه از وقتی که متولد میشیم اولین دردی که تجربه میکنیم دل درده -البته اگر خوش شانس باشیم و خدای نکرده با یه بیماری همراه تولد پامون رو توی این دنیای بی‌رحم نذاشته باشیم- وقتی هلف هلف شیر میخوریم فارغ از دنیایی که توش میلیون‌ها نفر دارن از جنگ زدگی و قحطی زدگی و هزار مدل مرض میمیرن. یه کمی که بزرگتر میشیم تا میایم یاد بگیریم راه بریم هزار بار میخوریم زمین و زخمی میشیم یا موقع دوچرخه‌سواری و اسکیت سواری دردهایی رو تجربه کردیم که فکر میکردیم دیگه بدتر از این نمیشه. تا اینجا که هنوز مدرسه نرفتیم اگر تو محیط نسبتا سالمی بزرگ شده باشیم بدترین دردها همون زخم هاییه که روی جسمون یادگاری‌ موندن هنوز هیچکس بهمون کلک نزده خیانت نکرده دروغ نگفته تهمت نزده. با ورود به مدرسه دردهای بدتری رو چشیدیم درد دروغ خیانت دورویی. و هرچی پیش میریم دردها بدتر میشن و بدتر و خیلی هاشون متاسفانه هیچ مرهم و دارویی روشون جواب نمیده . بیست سالگی رو که رد میکنیم درد تا استخونمون نفوذ کرده دلمون شده چینی بندزده از بس که شکستنش و قلبمون تیکه و پاره شده بارها به خاطر رفتار دیگران. دل بندزده و قلب تیکه پاره هیچ دوایی بهش کارگر نیست و اینجاست که آدم فکر می‌کنه کاش همه دردهای دنیا مثل زمین خوردن با دوچرخه بود و یک هفته ای جوری خوب میشد که انگار هیچوقت زخم نبوده. زخمهایی که دلمون برمیداره عمیق‌تر از اونیه که ترمیم بشه اگرم بشه فیبروز میشه سفت و انعطاف ناپذیر میشه و اون دل دیگه دل نیست یواش یواش مثل سنگ خارا میشه 

مواظب باشیم دل نشکنیم که دردش هیچوقت خوب نمیشه و تا ابد خونریزی می‌کنه 

رومی زنگی
۰۲شهریور

توی یکی از قسمت های Grey's anatomy دو نفر که توی مترو روبروی هم نشستن توی برخورد قطار به یه جایی با یک میله که از شکم جفتشون رد شده به هم وصل شدن به خانم و یه آقا. آسیب های داخلی دختره خیلی زیاده و تصمیم میگیرن آقاهه رو نجات بدن بدن قبل از این که بیهوش شون کنن تلویحا به دختره میگن که وقتی میله رو دربیاریم تو میمیری ولی چون بیهوشی زیاد دردی حس نمیکنی دختره همینطور که گوله گوله اشک می‌ریزه و یه پیغامایی برای نامزدش میده و اینا این جمله رو میگه البته دقیق مطمئن نیستم که میگه به سرنوشت اعتقاد داری یا میگه به بهشت اعتقاد داری. فارغ از بار دراماتیک اون صحنه من این صحنه رو بارها و بارها دیدم چون خیلی شبیه زندگی واقعیه یه لحظه بعد ممکنه دیگه نباشی یا در حالت خوشبینانه تر ممکنه سرنوشت تو رو جایی برده باشه که حتی قبلا به فکرت هم خطور نکرده باشه که چنین جایی هم اصلا وجود خارجی داره. در جواب سوال تیتر باید بگم:

I do believe in fate but I also believe in hardwork 

زندگی خیلی بالا و پایین داره خیلی زیاد ولی من باور دارم که بالاخره تلالو خورشید رو موقع طلوع توی قله خواهم دید به امید خدا ⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩

رومی زنگی
۲۶مرداد

خیلی یهویی دانشگاه گفت پاشین بیاین واکسن بزنین پاشدیم رفتیم آسترازنکا بود و سینوفارم از اون جایی که سفر در پیش دارم گفتم آسترازنکا بزنین لطفا.  تزریقش اندازه 6-3-3 درد داشت ولی فقط یک لحظه بود. از دو سه ساعت بعد واکسن تا الان از myalgia دارم به خودم میپیچم. البته یه اشتباه بزرگی که کردم این بود که روز قبل واکسن به شدت ورزش کرده بودم فلذا درد عضلانی ورزش با اثر سینرژیست بر درد عضلانی ناشی از واکسن سوئدی کره ای و نمی‌دونم کجایی داره اجداد و پیشینیان ام رو میاره جلوی چشمم. 🤕

توصیه اخلاقی: قبل از تزریق واکسن جوگیر و ورزشکار! نشین لطفا. 

رومی زنگی
۲۴خرداد

بدترین توهین‌ها رو شنیدم و حتی شنیدم که گفت لیاقت زنده بودن هم نداری وقتی نمیتونی این کار رو انجام بدی و جالبیش اینجاست که به هیچ کجام نیست 

آدمیزاد موجود عجیبیه یه بار ناراحت میشه از یه چیز خیلی کوچیک و یهو هم از ترور شخصیتی ککش نمیگزه 

رومی زنگی