رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

غفلت نگشت مانع تعجیل عمر را

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۱۵ ق.ظ

آخرین روزی که رفتم دانشگاه دوشنبه بود و ساعت 8 شب رسیدم خونه دیروز و امروز تا ساعت 12 ظهر خواب بودم و تازه وقتی بیدار میشدم بازم دلم میخواست بخوابم. این رخوت و سستی به قدری روی اعصابم بود که دلم میخواست خودمو یه فصل بزنم. از ساعت 6 عصر امروز تازه یکم جون گرفتم و یه پارت آمینو اسید و پروتئین رو از بیوشیمی خوندم. الانم باز خوابم میاد و فوبیای اینو دارم که صبح چشمامو باز کنم و ببینم باز 11-12 ظهره ! از استرس امتحانا دارم قالب تهی میکنم ولی از طرفی هم همش خسته ام و خوابم میاد و نمیتونم اونطوری که دلم میخواد درس بخونم😰😰😰 این قافله عمر هم که عجب میگذرد!!😩😩😩

+با غرور خاصی به هانیه سال بالایی میگم آمار عملی کامل شدم یه لبخند ژکوند تحویلم میده و میگه تئوریش رو بخون معدلت رو نیاره پایین منم عملیش رو کامل شدم ولی در نهایت 12.75 شدم 😰😰😰من هیچ من نگاه...😐😐😐

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۳
رومی زنگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی