اوضاع جیب همایونی!
طبق معمول هنوز ماه شهریور به نیمه نرسیده بود که اوضاع جیب همایونی رو به بحرانی شدن رفت. این ماه با خریدن چادرهای مشکی و گل من گلی و خرید سرراهی واسه مسافرمون شروع شد و به قسط های دانشگاه و قبض نجومی موبایلم و اینترنت اضافه بر سازمان مصرفی من و امیر ختم شد. خلاصه که یه سری کتاب تو سبد خریدمه منتظر نهایی شدن خریده اما بودجه اش نیست، توی ذهنم بود که برای امیرعلی یه کادوی کوچیک back to school بگیرم ولی بودجه اونم ندارم . متاسفانه منم آدمی هستم که روحیه ام رو میزان پول توی جیب و کارتم تعیین میکنه هیچی دیگه الان استرس نتایج کنکور و اوضاع بحرانی جیب همایونی دست به دست هم دادن و من ترجیح میدم همش بخوابم چون دست و دلم به هیچ کاری نمیره. باز امیر یه کلاس زبان میره 4 نفر رو میبینه یه کم روحیه اش عوض میشه. منم که عاشق کلاس و یادگیری دلم میخواست امسال یه کلاسی میرفتم تابستون اما خب کلاس زبان امیر واجب تر بود و اصلا به زبون هم نیاوردم حتی . خوب میدونم که دلم برای همین روزا هم تنگ میشه