آیا کار خوبیست؟!
پنج شنبه آینده من و مادرم به یه مراسم شب سال خانمانه دعوت شدیم، اگر صاحب مراسم رو دوست نداشتم و اینقدر براش ارزش قائل نبودم عمرا نمیرفتم الانم چون مراسم ختم قرآن هست فقط میخوام برم فقط ای کاش مادرم اینقدر از لحظه ای که به این مراسم دعوت شدیم دستپاچه نمیشد که ای واای تو که لباس نداری چی بپوشی حالا ؟! گفتم مادر من چرا لباس ندارم قربونت برم چرا جو میدی ؟ خلاصه که فکر و ذکرش الان پیش مراسم پنج شنبه است و موقعی که دارم با آب و تاب یه جریانی رو تعریف میکنم. چند لحظه سکوت میکنم که ببینم فیدبکش نسبت به جریان چی بوده یهو چند ثانیه نگاهم میکنه و میگه: پنج شنبه اون بلوز مشکیه با فلان دامنه رو هم میتونی بپوشی و اون لحظات دلم میخواد سرمو بکوبم به تیزی دیوار :// حالا معضل بدی مهمونی پنج شنبه شامه که پاگشای نمیدونم کی کیه که برای اون مهمونی که هم خانم ها و هم آقاها هستن معضل جدی تره برای مادرم ، امروز صبح زود کنارش دراز کشیده بودم تازه چرتم برده بود که یهو گفت آخ آخ پنج شنبه عصر رو چی میپوشی؟ خوبه بریم پیش خانم فلانی یه دست لباس برات بدوزه واسه پنج شنبه دیگه خونم به جوش اومد! بلند شدم نشستم و گفتم الهی من دورت بگردم به قرآن مجید اصلا اونقدری که شما خاطر نازنینت رو درگیر میکنی مهم نیست من چی بپوشم به خدا زندگی خیلی چیزهای مهمتری داره که بخوایم فضای ذهنمون رو بهش اختصاص بدیم.مادرم هم طفلکی دید من اعصاب معصاب ندارم فعلا دیگه بحثی راجع به لباس نکرده .
+ من همیشه مرتب و آراسته و تمیز لباس می پوشم اما متاسفانه یا خوش بختانه 90% اوقات استرس اینکه وای چی بپوشم ندارم و یه لباس راحت ولی اغلب تیره میپوشم مادرم معتقده واسه یه دختر تو سن و سال من این اصلا چیز خوبی نیست :// سوالی که من از شما دارم آیا واقعا اینقدر اهمیت دادن به لباس کار خوبیست؟!