تولدت مبارک جان جانان
چند سال قبل تولدت در ماه مبارک رمضان بود . من تصمیم گرفته بودم برای هدیه تولدت یک قرآن با فونت درشت و رسم الخطی که الف را کوتاه نمی گذارد بگیرم؛ همانطور که همیشه دوست داشتی . شهر را زیر و رو کردم تا چنین قرآنی را پیدا کردم اما به شوق دیدن خنده ات خسته نشدم . قرآن سفیدت را همه جا با خودت می بردی و به همه با غرور و افتخار میگفتی که من برایت هدیه گرفته ام . آن سال ٥٩ ساله میشدی و من هیچوقت حتی تصور نمی کردم چند سال بعد در سال روز تولدت به جای بوسیدن روی ماهت سوگ نامه بنویسم؛ هرچند که شک ندارم با آن همه خوبی و خوش قلبی جز در بهشت جایی نداری ولی چه کنم که دلم برای فقط یک بار دیگر دیدنت پر می کشد. قرآن سفیدت پیش من است و به علامت های صفحات آن هنوز دست نزده ام . صفحاتی که برای خوش بختی و عاقبت بخیری تک تک ما با صدای محزون تلاوت می کردی . هنوز هم به دعاهای گیرایت خیلی نیاز داریم.
دلبند مهربانم که برایم همه چیز بودی تولدت مبارک و روح نازنینت قرین آرامش بی نهایت .