رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

لبریز از احساسات متناقض...

رومی زنگی

از اون خوشمزه ها !

سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۲۹ ب.ظ

صبح ساعت یه ربع به ١١ چشمامو باز کردم و دیدم مادرم با عجله و اضطراب همیشگیش تو کمد دنبال یه چیزی میگرده هر از گاهی هم میگه تو ندیدیش . منم با چشمای خواب آلوده و موهای پریشون فقط چند ثانیه نگاه کردم بعدش گفتم : مادر من آخه من گاهی اوقات توی روز خورشید هم وسط آسمون پیدا نمیکنم شما چه انتظارا از من داری ! مادرم هم یه نگاه " خدا آخر و عاقبت ما رو با تو بخیر کنه" بهم کرد و گفت خیلی خب حالا نطق نکن هنوز بیدار نشده یه دونه از اون ماکارونی خوش مزه هات درست کن تا من و پدرت برگردیم . به امیر(برادرم ) هم کار بگو که کمکت کنه . ما هم فقط گفتیم سفره صبحونه رو دستمال بکشه که اون کارم نکرد آخر سر خودم دستمال کشیدم ://هیچی دیگه هنوز ویندوزم بالا نیومده مامور شدم واسه کل خانواده غذا بپزم . یه چیزی خوردم . اول کوه ظرفی که توی سینک بود رو شستم و بعدش برای غذا دست به کار شدم . حدود یک ساعت و نیم وقتم رو گرفت تا دَمِش کردم بالاخره . روی مبل روبروی آشپزخونه وِلو شده بودم که دیدم یا خدااا تو آشپزخونه انگار بمب خوشه ای منفجر شده . با کلی غر به خودم پاشدم شروع کردم باز ظرفا رو شستن و مرتب کردن گاز و آشپزخونه . که مادر و پدرم رسیدن تازه یادم افتاد کاهو نشستم سریع کاهو شستم و سالاد درست کردم . خلاصه که همه گفتن بدون تعارف واقعا عالی بود ( البته همه به جز پدرم که کمال گرایی شون معرف حضورتون هست که آخر سرم گفتن به نظرمن ربش زیاده !) بعد از نهار هم کل سفره و ظرف ها رو جمع کردم ولی واقعا انرژی نداشتم که بشورم شون .

من امروز همه این کارا رو کردم اما نمیدونم چرا نمیتونم با این قضیه کنار بیام که کار خونه فقط مختص خانوم هاست . تمام مدتی که من داشتم بدو بدو میکردم برادرم برای خودش نشسته بود زیر کولر و فیلم می دید و فقط وقتی یه بار بهش گفتم رب رو از یخچال بهم بده کلی بهش برخورد که مادر همه این کارا رو تنهایی میکنه هزار تا دستیار هم نمیخواد :// 

مادر من ( برخلاف من !) رتبه برتر کنکور بوده و بهترین رشته رو تو بهترین دانشگاه خونده . اما الان مدرکش کنار مدرک من داره خاک می خوره و صرفا داره می شوره و می پزه و می سابه . من اصلا در جایگاهی نیستم که بخوام بگم خونه داری چقدر مهمه و واقعا ارزشش بی نهایت بالاست . اما من خودم یه احساسی دارم که گاهی هم غلط شاید باشه ولی حس می کنم بشور و بساب صِرف باعث هرز رفتن استعدادهام میشه چون هیچ چیز جدیدی آدم توش یاد نمیگیره و هیچ چلنجی نداره . یه سیکله که هی تکرار میشه  ( الان میگین اوه چه خودشیفته کی گفته حالا تو استعداد داری؟!)  و همچنین معتقدم خونه جاییه که تک تک افراد دارن توش زندگی میکنن پس هرکس باید یه گوشه کار رو بگیره نه اینکه فقط مادر و دختر یا دخترهای اون خونه بدو بدو کنن و پسرها و پدر با آرامش به کارهای شخصی خودشون برسن . نمیدونم واقعا ولی خیلی بعضی وقتا این قضیه بهم فشار میاره. حتی توی فامیل ما اینطوریه که اگر یه دختر ٣٠ ساله مجرد خونه بمونه و ظهرش غذا نداشته باشن واویلاست اصلا . ولی وقتی سه تا پسر تو رنج سنی ٢٠ تا ٣٠ سال توی خونه تنهان هیچکس هیچ انتظاری ازشون نداره و حتی اگه یه نیمرو درست کنن کلی به به و چه چه شون میکنن . من کار اون دختر ٣٠ ساله ای که راست راست راه میره و غذا درست نمیکنه رو تایید نمیکنم اصلا ولی میگم وقتی از دخترها یه همچین انتظاری میره متقابلا باید همین انتظار رو از پسرها هم داشته باشن نه اینکه غذا درست نکردن دخترها بشه گناه کبیره و غذا درست نکردن پسرها حق مسلم شون باشه . چون به هر حال انسان ها چه مذکر چه مونث فتوسنتز که نمی کنن و بالاخره به غذا احتیاج دارن:) 

+ پرحرفی من رو ببخشید یه حرفاییه که مدت هاست تو دلمه و باید مینوشتم شون 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۶
رومی زنگی

نظرات  (۴)

حرف حق :)
واقعا چرا آخه ؟
پاسخ:
مرسی پس تو هم موافقی؟! ولی درست شدنش فکر نکنم به ما قد بده 
کاملا موافقم منم:)
کلا کار خونه خیلی خسته کننده و بی مزه است از نظر من نباید صرفا ی نفر انجامش بده
البته ب جز کیک و دسر درست کردنش:)
پاسخ:
واقعا خوب اومدی خیلی کسل کننده است.
ببین کیک و دسر و کلا آشپزی هم اگه قرارباشه هفت روز هفته و به صورت روتین انجامش بدی خسته کننده و یکنواخت میشه .
منم به شخصه علاقه ای ندارم ... 
ولی دیگه خیلی جا افتاده ولی خب به نظرم هرکس شاید تو خونه ش شروع کنه بتونه حداقل زندگیه خودشو درست کنه مثلا از بعد ازدواج قرار بزاره که همه چی شریکی باشه :)
پاسخ:
آره موافقم واقعا ولی خب موضوع اینجاست که مذکران خونه از جمله پدر و برادرامون یه جورایی عادت کردن به این قضیه که توی خونه هیچ کار نکنن من بارها باهاشون بحثم شده سر این موضوع ولی مادرم میگه اصلا بحث نداره حق با اوناس :///
درست میگی:)
تو خونه ی ما برعکس بود، داداشم آشپزی می کرد و من جلوی تلویزیون لم میدادم😎
پاسخ:
عزیزم :)
ببین برعکسش هم خوب نیست من میگم همکاری میگم مشارکت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی